به گزارش اکوایران، تاریخ‌نگاری‌های آمریکایی از جنگ سرد تمایل دارند دیوار برلین را به عنوان نمادی از بدترین ستم‌های آن دوران به تصویر بکشند. با این حال، با تمرکز بر دیوار، آمریکایی‌ها پیچیدگی بحران ۱۵ساله بر سر وضعیت برلین که مقدم بر ساخت دیوار در سال ۱۹۶۱ بود را فراموش می‌کنند. داستانی پر از ظرافت که درس‌های مهمی برای کشمکش قدرت‌های بزرگ امروز در بر دارد. جان اف کندی، رئیس‌جمهور وقت آمریکا با آغاز ساخت دیوار در سال ۱۹۶۱ احساس آسودگی کرد، ۲۵ سال بعد و در تضادی مستقیم، رونالد ریگان با قدرت تمام از اتحاد جماهیر شوروی خواست «این دیوار را فرو بریزد».

به نوشته دیمیتری آلپروویچ برای وبگاه فارن افرز، از پایان جنگ جهانی دوم تا اوایل دهه ۱۹۶۰، این سؤال که چه کسی، غربی‌ها یا شوروی، برلین را کنترل خواهد کرد، خطرناک‌ترین نقطه درگیری جنگ سرد بود و می‌توانست رقابت دو ابرقدرت اتمی را به جنگی تمام‌عیار یا حتی هسته‌ای تبدیل کند. هری ترومن، دوایت آیزنهاور و جان اف کندی (رؤسای جمهور اسبق آمریکا) این بحران را با مهارت مدیریت کردند. تقسیم شهر، یک تراژدی عظیم انسانی برای مردم آلمان شرقی بود. اما همچنین پایان خطرناک‌ترین مرحله جنگ سرد به حساب می‌آمد.

حالا که ایالات متحده به سرعت در حال رویارویی خطرناک با چین است، سیاست‌گذاران آمریکایی نباید درس‌های بحران برلین را از یاد ببرند؛ درس‌هایی در مورد اینکه چگونه دو ابرقدرت رقیب، با احتیاط از لبه جنگ عقب‌نشینی کرده و در نهایت، به یک رابطه باتنش اما باثبات رسیدند.

در نبرد جهانی جدید امروز بر سر هژمونی و نفوذ، موقعیت تایوان را می‌توان مشابه برلین محسوب کرد. البته که بین این دو تفاوت‌های کلیدی وجود دارد. هم به لحاظ نمادین و هم از نظر ژئوپلیتیکی، تایوان برای چین از برلین برای اتحاد جماهیر شوروی مهم‌تر به شمار می‌رود. برخلاف تعهد صریح کندی برای دفاع از برلین غربی به هر قیمتی، سیاست رسمی ایالات متحده در قبال دفاع از تایوان، ابهام استراتژیک است؛ اگرچه جو بایدن بارها اعلام کرده که قصد دفاع از تایوان را دارد.

اما شباهت‌ها معنادارتر از این حرف‌هاست. رقابت ایالات متحده با چین، نبردی گسترده و چندوجهی است که شباهت‌های قابل توجهی به جنگ سرد دارد. این رقابتی برای نفوذ دیپلماتیک و اقتصادی، یک رقابت تسلیحاتی متعارف و هسته‌ای، رقابت فضایی، تلاشی برای ایجاد پایگاه‌های نظامی در آفریقا و شرق آسیا، مبارزه‌ای ایدئولوژیک بین اقتدارگرایی و دموکراسی، یک جنگ فناوری و اقتصادی و یک جنگ جاسوسی است.

ارتش چین

تایوان، مانند برلین غربی، منطقه‌ای کوچک است، اما تنها نقطه‌ای در جهان بوده که رقابت در آن خطر تبدیل به یک درگیری داغ را دارد و در واقع، تنها جایی است که دو کشور به طور فعال برای جنگ بر سر آن آماده می‌شوند. شانس کمی وجود دارد که ایالات متحده یا چین بر سر تپه‌هایی کوچک در دریای چین شرقی و جنوبی، به خطر جنگ هسته‌ای تن دهند. تایوان به عنوان یک نیروگاه تولید نیمه‌رسانا با اهمیت استراتژیک و به طور کلی به عنوان نمونه‌ای از یک چین دموکراتیک و آزاد، ارزش نمادین قدرتمندی دارد. همچنین مکانی با اهمیت ژئوپلیتیکی حیاتی است که ژنرال داگلاس مک‌آرتور در دهه ۱۹۵۰ آن را «ناو هواپیمابر غیرقابل غرق‌شدن» نامید.

اگر سیاست‌گذاران ایالات متحده دوباره درس‌های بحران برلین در جنگ سرد و نقش آن در میانه‌داری «تنش‌زدایی» آمریکا با اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۷۰ را مرور می‌کردند، بهتر می‌توانستند نحوه هدایت وضعیت استراتژیک خود در مدیریت رویارویی ژئوپلیتیکی فعلی با چین را درک کنند. در طول جنگ سرد و از دهه ۱۹۵۰، رهبران ایالات متحده با برگزاری جلساتی بین آیزنهاور و نیکسون و نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی تا اجلاس ۱۹۶۱ وین بین کندی و خروشچف، چندین تلاش اولیه برای بهبود روابط انجام دادند. با این حال، تهدید مداوم شوروی برای پایان‌دادن به وضعیت برلین غربی به عنوان یک منطقه محصور سرمایه‌داری آزاد، همه آن تلاش‌ها را به بن‌بست کشاند. تنها زمانی که واشنگتن توانست مسکو را متقاعد سازد که در دفاع از شهر جدی است، شوروی عقب‌نشینی کرد و از رویارویی دست کشید. و تنها زمانی که ساخت دیوار برلین در آگوست ۱۹۶۱ آغاز شد، فرصتی برای مهار جنگ داغ و جلوگیری از برخی از فاجعه‌آمیزترین پتانسیل‌های آن دوره، از جمله یک هولوکاست هسته‌ای، به وجود آمد. امروزه، یک استراتژی بازدارندگی قدرتمند مشابه برای متقاعدکردن چین به اینکه حمله علیه تایوان عواقب فاجعه‌باری به دنبال خواهد داشت، بهترین شانس ایالات متحده برای دستیابی به یک تنش‌زدایی چین است.

از کجا چماق (و هویج) بزرگ پیدا کنیم؟

پس از پایان جنگ جهانی دوم در می ۱۹۴۵، برندگان جنگ شامل نیروهای متفقین و اتحاد جماهیر شوروی برلینِ فتح‌شده را به بخش‌هایی تقسیم کردند که هر طرف یکی را اداره می‌کرد. با این حال، تقریباً بلافاصله این شهر به انباره‌ای از تنش‌ها بین شوروی و غرب تبدیل شد. در سال ۱۹۴۸، اتحاد جماهیر شوروی با اعمال محدودیت بر دسترسی به برلین غربی، متحدان را که قصد ایجاد یک دولت آلمان غربی جداگانه با واحد پول جدید و اقتصاد سرمایه‌داری داشتند، تهدید کرد.

ژنرال لوسیوس کلی، فرماندار نظامی منطقه آمریکایی برلین، برلین غربی را نماد «عزم آمریکا» و ماندن در برلین را برای «اعتبار ایالات متحده در آلمان و اروپا» ضروری دانست. بدین ترتیب، دولت ترومن استراتژی حمایت قوی از شهر در محاصره را در پیش گرفت و پل هوایی برلین را راه‌اندازی کرد.

اگرچه اتحاد جماهیر شوروی در اواسط سال ۱۹۴۹ به محاصره پایان داد، اما تنش‌ها بر سر برلین هرگز به طور کامل فروکش نکرد. خروشچف درک می‌کرد که برلین غربی برای اتحاد جماهیر شوروی نیز از نظر استراتژیک مهم است، زیرا یک قلمروی سرمایه‌داری در داخل اردوگاه کمونیستی بود که منجر به فرار شدید مغزها از برلین شرقی می‌شد. بنابراین او رویکردی تهاجمی را در پیش گرفت. نیروهای شوروی همچنان در اطراف شهر محاصره‌شده مستقر بوده و رهبران اروپا، شوروی و ایالات متحده می‌دانستند که در یک جنگ متعارف، نیروهای کمونیست می‌توانند به راحتی برلین غربی را تصرف کنند.

دیوار برلین

در طول دهه ۱۹۵۰، با تشدید رقابت بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده به جنگی نیابتی در آسیا، مسابقه تسلیحات هسته‌ای و مبارزه تمام‌عیار برای نفوذ ایدئولوژیک در سراسر جهان، برلین غربی و به ویژه نماد آن به عنوان نمونه‌ای از موفقیت مدل سرمایه‌داری همچنان نقطه‌ای بحرانی از رویارویی باقی ماند. ایالات متحده معتقد بود که تلاش برای حفظ توازن قدرت در اروپا ارزش ریسک‌کردن جنگ با شوروی را دارد. از دست دادن برلین غربی یک شکست بزرگ برای ایالات متحده تلقی می‌شد و ممکن بود مسکو را به تهاجمی‌ترشدن در سطح جهانی ترغیب سازد. اما رهبران اروپا و شوروی نیز همیشه در عجب بودند که ایالات متحده واقعاً حاضر است چه چیزی را برای دفاع از شهر قربانی کند؟ آیا رئیس‌جمهور آمریکا و ناتو حاضر یا ملزم بودند برای آزادی ساکنان برلین غربی وارد جنگ شوند؟

در اواخر دهه ۱۹۵۰، با فرار میلیون‌ها آلمانی شرقی به آلمان غربی، درگیری بر سر برلین شدت گرفت. در نوامبر ۱۹۵۸، خروشچف اولتیماتومی به ایالات متحده و متحدانش صادر کرد و خواستار خروج نیروهای آن‌ها از برلین غربی طی شش ماه شد. اما پس از مقاومت آیزنهاور در برابر این باج‌خواهی، مسکو عقب‌نشینی و از درخواست خود صرف‌نظر کرد.

سه سال بعد، در اجلاس ۱۹۶۱ وین، کندی امیدوار بود که با خروشچف بر سر توازن قوا در اروپا به توافق برسد، اما این اجلاس با شکست مواجه شد و نتوانست به راه‌حلی در مورد وضعیت برلین غربی دست یابد. در ۲۵ جولای همان سال، کندی برای هشدار به مردم آمریکا در مورد احتمال تشدید وضعیت برلین به جنگ، از دفتر خود در کاخ سفید سخنرانی تلویزیونی کرد. او گفت: «ما قول داده‌ایم که حمله به آن شهر به منزله حمله به همه ما تلقی شود. ما نمی‌توانیم و اجازه نمی‌دهیم کمونیست‌ها ما را از برلین، چه به تدریج و چه با زور، بیرون برانند».

او با هشدار اینکه این درگیری حتی می‌تواند به یک رویارویی هسته‌ای منجر شود، کنگره را ملزم ساخت که ۲۱۷ میلیون دلار برای شناسایی و علامت‌گذاری فضاهای موجود برای پناهگاه‌های بارش هسته‌ای در سراسر ایالات متحده و همچنین بهبود سیستم‌های هشدار حمله هوایی و تشخیص حمله اتمی اختصاص دهد.

عزم راسخ کندی برای دفاع از منافع استراتژیک آمریکا در اروپا، حتی به بهایی باورنکردنی، باعث شد تا بار دیگر شوروی عقب‌نشینی کرده و از جاه‌طلبی‌های خود برای ریشه‌کن‌کردن آزادی در برلین غربی صرف‌نظر کند. تنها کمی بیش از دو هفته پس از سخنرانی کندی، آلمان شرقی با دستور اتحاد جماهیر شوروی، عملیات عظیمی را برای ساخت دیواری آغاز کرد که در نهایت منجر به تقسیم برلین برای بیش از یک ربع قرن شد.

دیوار برلین

کندی در واشنگتن واکنشی نشان داد که ممکن است آمریکایی‌هایی را که با یادگیری در مورد بدی‌های دیوار برلین بزرگ شده‌اند، متعجب سازد: آسودگی. او در یک گفتگوی خصوصی با دستیاران خود پرسید: «چرا خروشچف دیوار می‌کشد اگر واقعاً قصد تصرف برلین غربی را دارد»؟ او نتیجه گرفت که ساخت دیوار راه‌حل خروشچف برای کاهش تنش درگیری بوده است. کندی در پایان گفت: «این یک راه‌حل خیلی خوب نیست، اما دیوار به مراتب از جنگ بهتر است».

جعبه آتشین تایوان

پیش‌بینی کندی درست از آب درآمد. با اینکه جنگ سرد سه دهه دیگر به طول انجامید، کاهش تنش‌ها بر سر برلین و ساخت دیوار، نقطه‌عطفی به شمار می‌رفت. رقابت بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده لحظات پرتنش بیشتری را تجربه کرد؛ از جمله بحران ۱۳ روزه موشک‌های کوبا که تا حدی ناشی از سرخوردگی خروشچف از باختن رویارویی بر سر برلین غربی در یک سال قبل بود. اما این رقابت دیگر هرگز به خطر حاد سال‌های ۱۹۶۱ و ۱۹۶۲ نزدیک نشد. ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی توانستند «تنش‌زدایی» پایداری را با تکیه بر توافق‌نامه‌های کنترل تسلیحاتی روشن‌تر و حوزه‌های نفوذی که هر طرف می‌توانست با آن‌ها کنار بیاید، بیابند. تقریباً مسلم است که اگر دیوار برلین ساخته نمی‌شد، هرگز تنش‌زدایی جنگ سردی وجود نمی‌داشت.

امروزه ایالات متحده بار دیگر درگیر رقابت قدرت‌های بزرگ است که پیچیدگی‌های فوق‌العاده آن در کشمکش شدیدی بر سر آینده سرزمینی به وسعت تقریبی ایالت مریلند، به یکدیگر گره خورده‌اند. بحران برلین نشان می‌دهد که چنین نقاط کانونی در رقابت جهانی بین دو قدرت بزرگ هسته‌ای چقدر می‌توانند خطرناک باشند. در طول دهه ۱۹۵۰، رهبران شوروی تعجب می‌کردند که ایالات متحده واقعاً چقدر به برلین اهمیت می‌دهد و به دنبال راه‌هایی برای آزمایش عزم آمریکایی بودند. به همین ترتیب، امروز بسیاری می‌پرسند که آیا ایالات متحده واقعاً در برابر حمله چین از تایوان دفاع خواهد کرد؟

ارتش تایوان

اما ایالات متحده به همان اندازه که نمی‌توانست برلین غربی را رها سازد، نمی‌تواند از درگیری تایوان چشم‌پوشی کند. اگر به چین اجازه داده شود تایوان را تسخیر کند، فاجعه‌ای برای مردم تایوان خواهد بود. در تابستان ۲۰۲۲، لو شایه، سفیر چین در فرانسه اعلام کرد که چین قصد دارد تا جمعیت تایوان را «بازآموزی» داده تا «تفکر تجزیه‌طلبی و نظریه جدایی‌طلبی را از بین ببرد». اوراق سفیدی که دولت چین به زودی پس از آن درباره سیاست تایوان منتشر کرد و احتمال اشغال نظامی طولانی‌مدت جزیره را باز گذاشت، نشان داد که حرف‌های لو فقط لاف‌زنی نبوده است. چین مطمئناً با تایوان همان کاری را انجام می‌دهد که با تبت، سین‌کیانگ و هنگ‌کنگ انجام داده است: حمله به حقوق بشر و سرکوب آزادی‌هایی مانند حق تجمع مسالمت‌آمیز، آزادی بیان و آزادی انجام مراسم مذهبی.

به طور کلی، فتح تایوان توسط چین به سرعت ساختارهای قدرت ژئوپلیتیکی در سراسر آسیا و اقیانوس آرام و فراتر از آن را با ایجاد حوزه نفوذ چین بر شرق آسیا بازآرایی می‌کند. توانایی ایالات متحده برای محافظت از مسیرهای تجاری برای تأمین رشد اقتصادی، محافظت از متحدان در برابر فشارهای نظامی و اقتصادی چین و اعمال قدرت خود در سراسر آسیا به طور چشمگیری کاهش می‌یابد، زیرا تایوان تحت کنترل چین به یک پایگاه دریایی، موشکی و راداری حیاتی از نظر استراتژیک تبدیل می‌شود که خطر جدی برای عملیات نیروی دریایی ایالات متحده در غرب اقیانوس آرام ایجاد می‌کند. بسیاری از کشورهای سراسر آسیا و هندوپاسیفیک و حتی در سراسر جهان، اعتماد خود را به تضمین‌های امنیتی ایالات متحده نیز از دست خواهند داد. کشورهای با اهمیت اقتصادی مانند ژاپن، فیلیپین و کره جنوبی مجبور خواهند شد سیاست‌های امنیت ملی خود را برای سازگاری با چین، قدرت جدید منطقه‌ای، تغییر دهند؛ همانطور که کشورهای آسیای مرکزی باید با روسیه و منافع آن سازگار شوند.

با جسارت بیشتر ناشی از تصرف تایوان و افزایش نفوذ استراتژیک خود در شرق آسیا، احتمالاً خصومت‌های چین به طور چشمگیری افزایش خواهد یافت، زیرا همانطور که گفته می‌شود، اشتها با خوردن بیشتر می‌شود. تصاحب تایوان توسط چین دنیایی را به وجود می‌آورد که در آن، همانطور که بیگنیو برژینسکی در سال ۱۹۹۷ مطرح کرد، رهبران کمپانی‌ها و جهان پیش از تصمیم‌گیری به جای اینکه از خود بپرسند: «آمریکا در این مورد چه فکری می‌کند»؟، دیدگاه پکن را جویا خواهند شد. تلاش‌هایی که شرکت‌هایی مانند NBA برای حفظ روابط خوب با چین انجام داده‌اند را به یاد بیاورید و تصور کنید که این تلاش‌ها صد برابر تقویت شوند.

مردم چین دوربین مداربسته

دیوار بکشید!

در طول بحران برلین، رهبران ایالات متحده متوجه شدند بدون عقب‌نشاندن اتحاد جماهیر شوروی از تهدیداتش برای نابودی آزادی در برلین غربی، نمی‌توان هیچ‌گونه تنش‌زدایی با آن داشت. برای انجام این کار، آن‌ها مجبور بودند قوی مانده و به دفاع از این پایگاه حساس در برابر قلدری و اجبار کرملین متعهد شده، بدون اینکه خودشان جرقه درگیری را بزنند. ایالات متحده باید از این ظرافتی که ترومن، آیزنهاور و کندی به کار بردند، درس بگیرد. این رهبران موقعیت برلین غربی را به عنوان چراغ راه دموکراسی حفظ کرده و در عین حال، از تحریک یک درگیری جهانی ویرانگر تا زمانی که دوران ثبات برقرار شود، اجتناب کردند.

در نهایت، بدون ایجاد «دیواری» مجازی در سراسر تنگه تایوان، امکان برقراری تنش‌زدایی با چین وجود ندارد. این امر مستلزم آن بوده که ایالات متحده مهمات قابل توجهی، از جمله موشک‌های ضدکشتی، مین، سامانه‌های دفاع هوایی و ساحلی را در سراسر منطقه و خود تایوان مستقر کند؛ به اندازه‌ای که چین را متقاعد ساخته که هرگونه تلاش برای تصرف جزیره بی‌فایده خواهد بود. علاوه بر این، ایالات متحده باید بر افزایش نفوذ اقتصادی خود بر چین و کاهش نفوذ چین بر ایالات متحده در حوزه‌های کلیدی مانند نیمه‌رساناها، مواد معدنی حیاتی، هوش مصنوعی، بیوتکنولوژی و محصولات بیولوژیکی مصنوعی، فناوری فضایی و انرژی پاک تمرکز کند. پکن باید بداند که حتی اگر به نحوی بتواند بر تایوان پیروزی نظامی به دست آورد، چنین تصرفی با هزینه ویرانگری برای اقتصاد و رفاهش همراه خواهد بود.

جنگ تایوان

استراتژی آمریکا در این جنگ سرد جدید باید متقاعدساختن طرف مقابل باشد که وضعیت نامطلوب موجود که در آن، سرنوشت استقلال تایوان نامشخص بوده اما با این حال، به صلح و همزیستی کمک می‌کند، به یک درگیری هسته‌ای ارجحیت دارد.

اما رسیدن به تنش‌زدایی مشابه آنچه اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده در دهه ۱۹۷۰ به آن دست یافتند، زمان‌بر است؛ چیزی که رهبران آمریکا در مراحل اولیه جنگ سرد به آن پی بردند. حکومت حزب کمونیست چین ممکن است نسل‌ها به حیات خود ادامه دهد. حتی اگر دولت چین دموکراتیک‌تر شود، بسیاری از درگیری‌های واشنگتن با پکن ناپدید نخواهد شد؛ همانطور که سقوط رژیم کمونیستی مسکو همه درگیری‌های جدی بین ایالات متحده و روسیه را کاهش نداد.

به تعویق انداختن اقدامات چین می‌تواند یک استراتژی پیروزمندانه باشد. کندکردن پیشروی چین به اندازه اجازه‌دادن به آن برای ارتکاب اشتباه اهمیت دارد. همانطور که در جریان بحران برلین انجام گرفت، ایالات متحده اکنون باید روی خطی به شدت باریک و ظریف گام بردارد. سیاست‌گذاران آمریکایی با سرمایه‌گذاری سریع در بازدارندگی نظامی و اقتصادی بدون ایجاد قطع کامل روابط با چین، باید اطمینان حاصل کنند که رهبران چین از خواب بیدار شوند و بفهمند: «امروز روز حمله به تایوان نیست»؛ اما فردا و سال‌های پس از آن نیز همین تصور را داشته باشند. آن‌ها باید با همان نتیجه‌ای که خروشچف در آگوست ۱۹۶۱ در مورد برلین به آن رسید، از خواب بیدار شوند: «پنجره برای حمله به طور کامل بسته شده است».

همانطور که در طول جنگ سرد چنین بود، زمان به نفع واشنگتن است. و اگر ایالات متحده بتواند از بحران بر سر تایوان در چند سال آینده اجتناب کند، ضعف‌های اقتصادی و جمعیتی چین احتمالاً پکن را مجبور به سازش‌های بیشتر و بیشتر خواهد کرد؛ درست همانطور که اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ مجبور به این کار شد. اما ایالات متحده باید از این زمان عاقلانه استفاده کند. خوشبختانه، ایالات متحده یک الگوی تاریخی خوب در اختیار دارد.