29 اسفند؛ دولتیشدن صنعت نفت و ظهور پوپولیست اقتدارطلب
اقدام محمد مصدق در ملی کردن صنعت نفت، در واقع به دولتیسازی این صنعت منجر شد. این اقدام، نه تنها الگویی برای سیاستهای پوپولیستی در دهههای بعدی شد که به توسعهنیافتگی اقتصادی کشور انجامید، بلکه به ظهور جریانهای غرب ستیز و تجددستیز در ایران کمک کرد. سوسیالیسم و آرمانهای جمعگرایانه سوسیالیستی، در حد کلیات اخلاقیشان، قرابت بسیاری با ارزشهای اخلاقی جوامع سنتی – قومگرا دارد. از این رو جریان سیاسی به ظاهر میهنپرستانه جبهه ملی در نهایت گرایش به نوعی آرمانهای سوسیالیستی پیدا کرد. بنابراین، بیگانهستیزی مصدق ناگزیر بازگشت به خویشتن جامعه سنتی پدرسالارانه را در پی آورد.
چهارم مهر 1330، محمد مصدق در میدان بهارستان، جلو ساختمان مجلس و در میان حامیان خود، در یکی از جملات ماندگار که آیینه تمام نمای شخصیت پوپولیست اوست گفت: «هر جا ملت است، آنجا مجلس است».
آنچه که ملی کردن صنعت نفت نامیده شده و به افتخارش 29 اسفند را تعطیل رسمی اعلام کردهاند، نقطه عطفی در تاریخ پوپولیسم ایران است. اقدامی که به جای تقویت بخش خصوصی و توسعه اقتصادی، به تمرکز قدرت در دست دولت انجامید.
اقدام محمد مصدق در ملی کردن صنعت نفت، در واقع به دولتیسازی این صنعت منجر شد. این اقدام، الگویی برای سیاستهای پوپولیستی در دهههای بعدی شد که به توسعهنیافتگی اقتصادی کشور انجامید.
سیاستهای مصدق، بهویژه در دوره زمامداریاش، به تضعیف دستاوردهای جنبش مشروطه منجر شد. ناسیونالیسم رمانتیک و اجنبیستیزی مصدق، به جای تقویت حکومت قانون و دموکراسی، به تقویت استبداد دولت مصدق و تضعیف نهادهای مدنی انجامید. رویکرد مصدق و حامیان او، زمینهساز ظهور جریانهای تجددستیز در سالهای بعد شد.
مصدق، در عمل به شیوههایی متوسل شد که با اصول مشروطهطلبی در تضاد بود. در دو بزنگاه مهم، یعنی تعطیل کردن مجلس شورای ملی و نحوه مواجهه مصدق با فرمان عزل خود در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ نشانهای از کیش شخصیت و میل او به اقتدارگرایی داشت. او مست از قدرت، مجلس را تعطیل کرد و در یکی از جملات ماندگار که آیینه تمام نمای شخصیت پوپولیست اوست گفت: «هر جا ملت است، آنجا مجلس است».
جنبش سیاسی که مصدق نمایندگی میکرد و دولت وی که بیش از دو سال زمام امور کشور را در اختیار داشت، نه تنها همسو با جریان تجدد خواهی و نهضت مشروطه ایران نبود بلکه حرکتی خلاف آن بود. نقطه اوج جنبش تجدد خواهی ایرانی نهضت مشروطه و بزرگترین دستاورد آن برقراری نظام سیاسی مبتنی بر حکومت قانون بود که مجلس ملی مهمترین نماد آن به شمار میرفت. اما نتیجه عملکرد جبهه ملی به رهبری دکتر مصدق در نهایت تضعیف و تعطیلی مجلس بود.
محمد مصدق را میتوانیم بهعنوان پدر پوپولیسم نفتی در ایران معرفی کنیم، که سیاستهای او در ملی کردن صنعت نفت، به جای ایجاد رفاه عمومی، به تمرکز ثروت و قدرت در دست دولت انجامید. این رویکرد عاملی برای تضعیف بخش خصوصی و ایجاد وابستگی بیشتر اقتصاد به دولت بود.
عملکرد سیاسی دکتر مصدق در مجموع به زیان منافع ملی ایران چه از جهت مالی و چه از جهت سیاسی تمام شد. اگر دکتر مصدق آخرین پیشنهاد اصلاح شده چرچیل-آیزنهاور را میپذیرفت تردیدی نیست که از نظر اقتصادی و مالی ایران به قرارداد بهتری در مقایسه با آنچه بعدتر در سال ۱۳۳۳ امضا شد، دست یافته بود. اما بسیار مهمتر از زیان مالی و اقتصادی، لطمه و ضربه سیاسی سیاستورزی او به ایران بود که مسیر تحول تاریخی کشور را به قهقرا برد.
میراث او برای مخالفان رژیم شاه در دهههای آینده جالب توجه است. جریانهای سیاسی و روشنفکری ضد مشروطه و ضد تجدد در میان نسل جوان در سالهای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ اغلب ریشه در جریان «چپ مصدقی» دارد. از تأثیرگذارترین نمایندگان فکری این جریان میتوان جلال آل احمد و علی شریعتی را نام برد.
موسی غنینژاد، اقتصاددان، در مقاله «نکاتی درباره دموکراسی ایرانی و سوسیالیسم ایرانی» که سال 1370 در شماره 51 و 52 مجله «اطلاعات سیاسی اقتصادی» منتشر شد، درباره جریانهای فکری و سیاسی ایران در طول 4 دهه پیش از انقلاب اسلامی، مینویسد:
«ذهنیات ایرانیان در این دهه (دهه 1320) عمدتاً تحتتاثیر دو جریان مهم سیاسی، اجتماعی و فکری این دوران شکل ویژهای به خود گرفت. جریان اول ناشی از حس ایرانپرستی سنتی بود که به علت تسلیم ارتش و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین شعلهور شد. جریان دوم در سایه رسوخ وسیع اندیشههای مارکسیستی-البته از نوع دستچندم و بسیار مخدوش آن- پدید آمد که نظریات «جهانشمولی» را درباره تحول اجتماعی، مبارزه طبقاتی، جامعه سوسیالیستی، امپریالیسم و غیره در میان جوانان رواج میداد. رمز نفوذ فوقالعاده سریع و شدید این افکار «مارکسیستی» را باید در آرمانخواهی سادهلوحانهای جستوجو کرد که رنگ و لعاب «علمی» به خود گرفته بود. تبلور سیاسی و عینی این دو جریان را در جبهه ملی و حزب توده میتوان سراغ گرفت. البته چنانکه وقایع بعدی-کودتای ۲۸ مرداد- نشان داد، ابعاد قضیه از دو گروهبندی سیاسی آن سالها بسیار فراتر میرود؛ یعنی نه ایرانپرستی سنتی را محدود به جبهه ملی میتوان دانست و نه آرمانخواهی سوسیالیستی را منحصر به حزب توده. درواقع اگر دقیقتر به جریانهای سیاسی- فکری این دوران نگاه کنیم، میبینیم آنچه در درجه اول اهمیت دارد جدایی و رقابت بین این دو جریان نیست، بلکه پیوند فکری بین آنهاست که بهخصوص پس از شکست پیوند سیاسی- عملی (رخداد ۲۸ مرداد) به یکی از مؤلفههای عمده اندیشه روشنفکران ایرانی، از هر گروه و دستهای، تبدیل شد. حاصل پیوندی که به آن اشاره شد، تصور بسیار مبهمی است که به آن میتوان «سوسیالیسم ایرانی» اطلاق کرد.»
غنینژاد در این مقاله توضیح میدهد که سوسیالیسم و آرمانهای جمعگرایانه سوسیالیستی، در حد کلیات اخلاقیشان، قرابت بسیاری با ارزشهای اخلاقی جوامع سنتی – قومگرا دارد. از این رو جریان سیاسی به ظاهر میهنپرستانه جبهه ملی در نهایت گرایش به نوعی آرمانهای سوسیالیستی پیدا کرد. او نتیجه میگیرد که بیگانهستیزی مصدق ناگزیر بازگشت به خویشتن جامعه سنتی پدرسالارانه را در پی آورد.
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
انصارالله: تحت فشار آمریکا یا درخواستهای ایران، دست از کار نمیکشیم
-
امتیاز بزرگ ترامپ به پوتین؛ کِریمه برای همیشه بخشی از روسیه خواهد شد؟
-
سومین ناو هواپیمابر آمریکا هدف کروزهای یمن قرار گرفت
-
رئیس اتحادیه آجیل و خشکبار: میدانستیم فروش آجیل کم شود اما نه تا این حد!
-
نیروی دریایی تکذیب کرد: شلیک به ناو زاگرس صحت ندارد
-
شوک ترکیه به روسیه؛ آنکارا برای نفت مسکو جایگزین پیدا کرد
-
آماده باش برای شب پرالتهاب تهران
-
یمن آمریکا را تهدید کرد/ حملات تا ارسال کمک به غزه ادامه دارد
-
حق بیمه شخص ثالث انواع خودرو در سال ۱۴۰۴ اعلام شد