"هشت نُه ساله بودم که یکی از هم کلاسی‌هایش از من و دو نفر دیگر خواست نام خودشان و نام مادر و نه پدرشان را روی یک برگ کاغذ بنویسند تا شباهنگام نزد پدر برده و آیندۀ آنان را پیش‌گویی کند.

آن مرد  روحانی و اهل‌دل بود و چند مورد را برای هر یک نوشت. چون از آن دو نفر بعد‌ها جدا شدم نمی‌دانم آنچه دربارۀ آنان گفته بود تحقق یافت یا نه. اما دربارۀ من گفته یا نوشته بود که آیندۀ تو با «سخن» گره می‌خورد و خانوادۀ پرجمعیتی تشکیل می‌دهی و ۹۴ سال زندگی می‌کنی!

وقتی دو مورد اول محقق شد و دیدم مرا با شعر و موسیقی می‌شناختند و دور وبرم هم شلوغ است وقتی ۴۹ ساله شدم به یاد سومی افتادم و ترسیدم! چون خیال می‌کردم ۹۴ که خیلی دور از دسترس است، چون زمان ما ۷۰ سال هم زیاد بود و احتمالا نوشته یا گفته بوده ۴۹، ولی هم‌کلاسی ما به اشتباه به عکس نوشته ۹۴ و خیلی مراقب بودم اتفاقی برای من نیفتد که یک وقت در ۴۹ سالگی از دست بروم!"

*****

یلدا ابتهاج  (بامداد 19 مرداد) خبر از فوت امیر هوشنگ ابتهاج متخلص به سایه شاعر و پژوهشگر ایرانی در 94 سالگی داد. او در ابتدای قرن جدید از دست رفت خود در پایان یادگار گرانقدرش برای شعر پارسی گفته بود:

"تو بخوان نغمه ناخوانده من

ارغوان شاخه همخون جدا مانده من"

سایه، به همخون های ابدی شده شعر پارسی پیوست. 

*****

امیر هوشنگ ابتهاج، متخلص به سایه شاعر و پژوهشگر ایرانی، روز یکشنبه ششم اسفند ۱۳۰۶هجری خورشیدی در رشت متولد شد. پدرش «آقاخان ابتهاج» از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. پدربزرگ او؛ یعنی «ابراهیم ابتهاج الملک»، گرگانی و مادربزرگش رشتی بود. پدربزرگش مسئول گمرک بود و در زمان تسلط جنگلی‌ها بر جنگل توسط یکی از آن‌ها، یا به روایتی توسط یکی از کشاورزانش، کشته‌ شد. برادران ابتهاج؛ یعنی غلامحسین ابتهاج، ابوالحسن ابتهاج و احمدعلی ابتهاج، عموهای امیرهوشنگ هستند.(ابوالحسن ابتهاج پایه‌گذار اصلی برنامه‌ریزی توسعه در ایران  در فاصله سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۷ است.)

در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست‌مایه اشعار عاشقانه‌ای شد که در آن ایام سرود. بعدها که ایران غرق خون‌ریزی و جنگ و بحران شد، ابتهاج شعری به نام (دیرست گالیا…) با اشاره به همان روابط عاشقانه‌اش در گیرودار مسائل سیاسی سرود. 

 بااینکه در خانواده‌ای مرفه و سرشناس متولد شد؛ مشهور است که بعدها همفکر توده‌ای‌ها شد، هرچند هرگز به عضویت آن درنیامد. بااین‌حال، برخی از منتقدان گرایش ابتهاج به سوسیالیسم و حزب توده را باعث تقویت جنبه شاعری او می‌دانند.

خودش به مهرنامه گفته بود:"من هرگز عضو حزب توده نبودم اما معنای این حرف این نیست که سوسیالیسم را قبول ندارم و حتی دوستانم در آن حزب را قبول ندارم. من هنوز به سوسیالیسم باور دارم.به سلامت تئوریک سوسیالیسم باور دارم. هنوز باور دارم که هیچ راهی جز سوسیالیسم پیش پای بشر نیست. کمونیسم هم یک آرمان دور است. تا به قول معروف یک انسان طراز نوین ساخته نشود که هر کس به اندازه کارش بخواهد و بهره‌مند شود، کمونیسم قابل تحقق نیست."

بااین‌وجود، در سال‌های بعد اشعاری با درون‌مایه‌های عرفانی، اخلاقی و مناجات با خدا سرود که عده‌ای آن‌ها را از نظر پرداخت زبانی به اشعار حافظ، نزدیک می‌دانند.

غلامحسین یوسفی درباره شعر سایه گفته است: "در غزل فارسی معاصر، شعرهای سایه در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیه‌، استعاره‌ها و صور خیال بدیع، زبان روان، موزون، خوش‌ترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگی‌های شعر اوست. همچنین رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوه دلپذیر حافظ است."

 تعریف می کند:وقتی شاملو مُرد من در مراسمش گریه کردم. یکی از دوستان به من گفت سایه گریه می‌کنی؟ فکر می‌کرد من نباید برای شاملو گریه کنم! گفتم این چه حرفی است؟ من برای کدام یک از رفقایم مرثیه ساخته‌ام؟ مهدی اخوان ثالث، شاملو، کسرایی، شهریار؟ دردِ نبودنِ این‌ها چنان برای من عظیم است که اصلاً کلمه پیدا نمی‌کنم!او بامداد یک شنبه 19 مرداد بر این درد عظیم مرهم گذاشت و رفت پیش رفقایش: شاملو، اخوان، شهریار،لطفی،شجریان و سیاوش

*****

من نیز باز خواهم گردید آن زمان

سوی ترانه‌ها و غزلها و بوسه ها

سوی بهارهای دل انگیز گل فشان

سوی تو،

عشق من

*****

منابع:پایگاه نقد شعر/سایه ی سایه، احمد امیر خلیلی

گفت و گوی مهرنامه با هوشنگ ابتهاج

روزنامه همدلی

سایت روزنه

سایت انتخاب