ازدواج مصلحتی اژدها و خرس؛ درنده هراسانگیزی که به شکار نظم غربی آمده است
اکوایران: شراکت چین و روسیه در پی ساختن نظم نوین جهانی است؛ نظمی که در امتداد مسیر جادههای ابریشم کهن شکل میگیرد. اما آیا این پیوند بهراستی آنقدر نزدیک و مستحکم است که به نظر میرسد؟

به گزارش اکوایران، ما در عصری از انقلابها زندگی میکنیم؛ انقلابهای دیجیتال و تکنولوژیک، و همچنین جمعیتی، اقلیمی، نظامی، پاتولوژیک، اقتصادی و ژئوپلیتیکی. همانطور که شی جینپینگ، رئیسجمهور چین، میگوید، جهان در حال گذر از دگرگونیهایی است که «در یک قرن گذشته بیسابقه بودهاند».
هفتههای اخیر یادآور این نکته بودند که نظمی نوین در جهان در حال تولد است و این فرایند با تنش و درد همراه است. جدای از جنگهای اسرائیل درخاورمیانه و حمله به تأسیسات هستهای ایران توسط ایالات متحده، یک رویارویی دیگر میان دو قدرت هستهای - هند و پاکستان - جهان را در آستانه جنگی بزرگ قرار داد.
به نوشته فایننشال تایمز، اگرچه شی به همتای روس خود، ولادیمیر پوتین، گفته که «اکنون تغییراتی در حال وقوع است که در صد سال گذشته رخ ندادهاند» و اینکه «وقتی ما با هم هستیم، این تغییرات را بهپیش میبریم»، دیگران نیز معتقدند که آینده جهان هنوز قابل تصاحب است. مارکو روبیو، در جلسه استماعی در سنای آمریکا اندکی پیش از آغاز ریاستجمهوری دونالد ترامپ، بهصراحت اعلام کرد که «نظم جهانی پس از جنگ نهتنها منسوخ شده، بلکه اکنون به سلاحی علیه ما تبدیل شده است».
با این حال، برای بسیاری، این رابطه چین و روسیه است که در شکلدهی به قرن بیستویکم محوری است. نزدیکی این دو کشور تا آنجا پیش رفته که اغلب به آن «محور اژدها-خرس» گفته میشود؛ عبارتی که به همگرایی دو درنده هراسانگیز اشاره دارد. کایا کالاس، نماینده عالی اتحادیه اروپا در امور سیاست خارجی و امنیتی، در کنفرانس امنیتی شانگری-لا در ماه مه گفت که محوری که میان این دو کشور شکل گرفته، «بزرگترین چالش زمانه ما»ست. در حالیکه رهبران اروپایی نگران سرنوشت اوکراین و مقاصد احتمالی روسیه در کشورهای حوزه بالتیک هستند، صدها میلیارد دلار بودجه به حوزه نظامی اختصاص یافته است.
طرفداران و مخالفان تغییر
از دید اروپا، تغییر امری تهدیدآمیز است: حفظ نظم مبتنی بر قواعد و تداوم وضعیت موجود، بهمراتب بهتر از هرگونه اختلال است. اما از منظر پکن و مسکو، اوضاع بهگونهای دیگر دیده میشود. شی، در سلسله سخنرانیهایی طی دهه گذشته، بارها از تلاشهای صورتگرفته برای مهار خیزش چین انتقاد کرده است. برای نمونه، او دو سال پیش اعلام کرد که «کشورهای غربی به رهبری ایالات متحده، سیاستی همهجانبه برای مهار، محاصره و سرکوب چین را در پیش گرفتهاند. این موضوع، چالشهای بیسابقه و شدیدی برای روند توسعه کشور ما ایجاد کرده است.»
یک هفته بعد، در مراسم افتتاح چهاردهمین کنگره ملی خلق چین، شی پا را فراتر گذاشت و چالشهای چین را در چارچوبی تاریخی و گستردهتر قرار داد. او گفت ملت چین در طول هزاران سال گذشته «پیروزیهای بیشماری» را تجربه کرده است؛ اما همچنین دشواریهای زیادی را نیز پشت سر گذاشته است. او نیروهای خارجی را عامل این سختیها دانست. شی اظهار داشت: «چین به یک جامعه نیمهفئودالی و نیمهاستعماری تقلیل یافت، هنگامیکه زورگویی قدرتهای خارجی و جنگهای پیدرپی کشور را چند تکه کرد و مردم چین را دچار رنجهای عظیم کرد.»
این موضوعی است که شی بارها به آن بازگشته است، و پیام او در بخشهایی از جهان که هنوز با میراث استعمار دستوپنجه نرم میکنند، با استقبال روبهرو شده است. برای مثال، زمانیکه اقتصاد هند در سال ۲۰۲۲ از بریتانیا پیشی گرفت و به پنجمین اقتصاد بزرگ جهان بدل شد، نارندرا مودی، نخستوزیر هند، اعلام کرد: «ما در رشد اقتصادی از کسانی که ۲۵۰ سال بر ما حکومت کردند، پیش افتادهایم. مهم است که ما زنجیرهای هزاران سال بردگی را شکستهایم و... اکنون توقف نخواهیم کرد. تنها به پیش خواهیم رفت.»
با این حال، کمتر کسی به اندازه ولادیمیر پوتین، در ابراز نارضایتی از غرب، مشتاق بوده است. رئیسجمهور روسیه در نطقی که به مناسبت اعلام الحاق بخشهایی از اوکراین در سال ۲۰۲۲ ایراد کرد، گفت: «کشورهای غربی قرنهاست که میگویند آزادی و دموکراسی را برای دیگر ملتها به ارمغان میآورند.»
پوتین ادامه داد: «هیچچیز نمیتواند بیش از این از حقیقت دور باشد. آنها بهجای آوردن دموکراسی، سرکوب و استثمار کردند، و بهجای آزادی، بندگی و ستم را تحمیل کردند. جهان تکقطبی، ذاتاً ضددموکراتیک و فاقد آزادی است؛ دروغین و سراپا ریاکارانه است.» به گفته او، کشورهای غربی «نمیخواهند ما آزاد باشیم؛ آنها میخواهند ما مستعمره باشیم. آنها خواهان همکاری برابر نیستند؛ میخواهند غارت کنند. آنها نمیخواهند ما را بهعنوان جامعهای آزاد ببینند، بلکه تودهای از بردگان بیروح میخواهند.»
الگویی جایگزین برای نظم مورد نظر غرب
توصیف روسیه بهعنوان قربانی - نه یک قدرت امپریالیستی و توسعهطلب - موضوعی شگفتانگیز است؛ بهویژه با توجه به اینکه دولت مستقر در مسکو، پس از بهقدرت رسیدن رومانوفها در سال ۱۶۱۳ تا آغاز قرن بیستم، بهطور میانگین روزانه حدود 80 کیلومتر مربع گسترش یافت و جمعیت عظیمی را تحت حاکمیت تزارها و سپس رژیم کمونیستی درآورد. سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، در مقالهای که برای مخاطبان آفریقایی نوشت، ادعا کرد: «کشور ما دستان خود را به جنایات خونین استعمار نیالوده است»؛ و نیز مدعی شد که روسیه هرگز چیزی را به کسی تحمیل نکرده و نمیکند و «به دیگران نمیگوید که چگونه زندگی کنند.»
بهبیان دیگر، روسیه - همچون چین - در پی آن است که الگویی جایگزین برای سبک حکمرانی و نظم مورد نظر غرب ارائه دهد؛ چیزی که بهوضوح پایهگذار یک «ازدواج مصلحتی» بین دو کشور شده است. این رابطه، در برابر جهان خارج، بهعنوان پیوندی گسستناپذیر تصویر میشود. تنها چند روز پیش از آنکه پوتین فرمان تهاجم به اوکراین را صادر کند، او و شی اعلام کردند که روابط روسیه و چین «فاقد هرگونه محدودیت» است. در دیداری در پکن در سال گذشته، پوتین و شی تأکید کردند که «روابط روسیه و چین از آزمون تغییرات سریع جهان سربلند بیرون آمده، نشاندهنده استحکام و ثبات است و اکنون در بهترین دوران تاریخی خود قرار دارد.» شی در نامهای که در ماه مه نوشت، بار دیگر پیوند میان مسکو و پکن را «ابدی» و «پایدار تا همیشه» توصیف کرد.
این همسویی روسیه و چین در توصیف غرب بهعنوان تهدیدی در گذشته و حال، بخشی از تلاشی هدفمند برای ساختن روایتی است که آینده را نیز توضیح دهد. در حالیکه غرب بهعنوان نیرویی ویرانگر تصویر میشود که همهچیز را در مسیر خود نابود میکند، شی جینپینگ میگوید که چین «پرچم صلح، توسعه، همکاری و منافع متقابل را برافراشته نگاه خواهد داشت و همواره در سمت درست تاریخ خواهد ایستاد.»
احیای جاده ابریشم
در حدود یک دهه گذشته، استعاره «جادههای ابریشم» بیشازپیش برای نشاندادن این نکته بهکار گرفته شده که تعامل چین با دیگر بخشهای آسیا - و حتی فراتر از آن - به بهرهکشی از منابع طبیعی یا انسانی آن مناطق منجر نشده است. شی جینپینگ، در سال ۲۰۱۳ هنگام اعلام ابتکاری که بعدها به «طرح کمربند و جاده» شهرت یافت، در پایتخت قزاقستان، آستانه، گفت: «مردم کشورهای مختلف در امتداد جاده ابریشم باستانی، فصل مشترکی از دوستی را نوشتهاند که تا به امروز ادامه یافته است.» او تأکید کرد که شبکههای جاده ابریشم امکان شکوفایی فرهنگها و ملتها را، با وجود تفاوت در «نژاد، باورها و پیشینههای فرهنگی» فراهم کردند.
در گزارش رسمی که به مناسبت دهمین سالگرد معرفی این سیاست کلیدی شی منتشر شد، آمده است که ابتکار کمربند و جاده «ستون اصلی جامعه جهانی با سرنوشت مشترک» است. بنا بر این گزارش، «در طول هزاران سال، مسیرهای باستانی جاده ابریشم بهعنوان شریانهای اصلی تعامل عمل میکردند، و از درههای نیل، دجله و فرات، سند و گنگ، و رودهای زرد و یانگتسه عبور میکردند... این مسیرها، ارتباط میان کشورهای قاره اوراسیا را افزایش دادند، تبادلات و یادگیری متقابل میان تمدنهای شرق و غرب را تسهیل کردند، توسعه و شکوفایی منطقهای را تقویت نمودند و روح جاده ابریشم را شکل دادند؛ روحیهای مبتنی بر صلح و همکاری، گشودگی و شمول، یادگیری متقابل و منافع مشترک.» در این سند همچنین آمده است که احیای جادههای ابریشم «توسط چین آغاز شد، اما متعلق به جهان است و به نفع تمام بشریت خواهد بود.»
این الگویی است که تفکر راهبردی روسیه نیز بهشدت آن را دنبال میکند. «مفهوم سیاست خارجی فدراسیون روسیه» که در سال ۲۰۲۳ منتشر شد، دیدگاه روسیه نسبت به خود و جهان پیرامونش را تبیین میکند. در این سند آمده است که روسیه دارای «موقعیتی ویژه بهعنوان تمدنی منحصربهفرد و قدرتی عظیم در منطقه اوراسیا و یوروـپاسیفیک است که مردم روسیه را با دیگر ملتهای متعلق به جامعه فرهنگی و تمدنی جهان روسی گرد هم میآورد.»
این سند همچنین تأکید میکند که روسیه، بهواسطه «بیش از هزار سال حکومتداری مستقل، میراث فرهنگی ادوار گذشته، [و] پیوندهای تاریخی عمیق با فرهنگ سنتی اروپایی و دیگر فرهنگهای اوراسیایی»، توانایی بینظیری در «تضمین همزیستی هماهنگ میان مردمان، گروههای قومی، دینی و زبانی مختلف» دارد.
روایت روابط دوستانه و مبتنی بر همکاری، تعامل میان ملتها و سرزمینها را در خوشبینانهترین حالت ممکن به تصویر میکشد. تمرکز بر تاریخ روشنگری و همکاری، بهمراتب دلپذیرتر از پرداختن به خشونت و سرکوب یا نابرابری و بیماری است. چنین روایتی این پیام را منتقل میکند که گزینههایی جایگزین برای نظم مبتنی بر قوانین کنونی وجود دارد؛ نظمی که در بسیاری از نقاط جهان بهعنوان مانعی در برابر تغییر تلقی میشود.
به همین دلیل است که شعار چندقطبیسازی در سالهای اخیر اهمیت بیشتری یافته؛ چراکه کشورهایی که اغلب «قدرتهای میانی» نامیده میشوند، در مطالبهی سهم بیشتری از حکمرانی جهانی، جسورتر و فعالتر شدهاند. برجستهترین بستر این روند، گروه «بریکس» است که در روزهای ۶ و ۷ ژوئیه در برزیل گرد هم آمدند: بلوکی که اکنون حدود ۴۰ درصد از تولید ناخالص داخلی جهان را دارد و تقریباً ۴۵ درصد جمعیت جهان را نمایندگی میکند.
آسیا به عنوان محرک تغییر
وقتی که وزیران خارجه برزیل، روسیه، هند و چین برای نخستینبار در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک در سال ۲۰۰۶ گرد هم آمدند، توجه چندانی به آنها نشد. اما در دو دهه و نیم گذشته، گروه بریکس به مهمترین بستر برای کشورهایی تبدیل شده است که خواهان بازتوزیع عادلانهتر قدرت اقتصادی جهانی و برقراری نظمی متوازنتر در جهان هستند. بسیاری معتقدند که نیروی محرکه این تغییر از شرق و از آسیا سرچشمه میگیرد؛ قارهای که نزدیک به ۶۰ درصد جمعیت جهان را در خود جای داده است. همانطور که اس. جایشانکار، وزیر خارجه باسابقه هند گفته است: «تنها یک آسیا با چند قطب میتواند به جهانی چندقطبی منتهی شود.»
تأکید بر تاریخ بهعنوان زمینهای اساسی برای تبیین تغییرات جهانی و تنشهای مرتبط با تولد دشوار نظم جدید جهانی، امری غافلگیرکننده نیست. تمرکز بر منافع زیانبار غرب، یک هدف خاص را دنبال میکند؛ در حالیکه تأکید بر همکاریهای گذشته میان ملتهای آسیایی، هدفی دیگر را. این امر در زمانی اهمیت ویژه دارد که مرکز ثقل جهان دوباره به همانجایی بازمیگردد که برای هزاران سال در آن قرار داشت. آسیا، و بهویژه دشتهای استپی اوراسیا، گهواره امپراتوریها بوده است.
یکی از دلایل این موقعیت، وجود چراگاههایی برای دامها بود که منبع اصلی پروتئین، لبنیات و بسیاری از منسوجات بهشمار میآمد. دلیل دیگر، این بود که این منطقه محل پرورش اسبها بود، حیواناتی که تواناییهای نظامی را ارتقاء دادند، امکان فتح سرزمینها را فراهم کردند، تبادل سریع اطلاعات را میسر ساختند و به ایجاد و تثبیت سلسلهمراتبها، از جمله در جوامع شهری و یکجانشین، کمک کردند.
استپها - دشتهای مسطحی که از سواحل شمالی دریای سیاه تا سواحل اقیانوس آرام در چین و شبهجزیره کره امتداد دارند - نقش مهمی در تاریخ جهان ایفا کردهاند. بیدلیل نیست که نخستین دولتهای بزرگ در نواحی نزدیک به کمربند استپی پدیدار شدند؛ جوامع کوچنشینی که یا خود سازنده امپراتوریها بودند، یا منشأ فشارهایی که نهتنها به توسعه سلاحها و زرهها و بزرگداشت دلاوری نظامی انجامید، بلکه سبب تمرکز قدرت شد؛ تمرکزی که در ادامه به پیدایش نهادهایی منجر شد که مالیات جمع میکردند، عدالت را اجرا میکردند و از دربارهای سلطنتی و قدرت حکومتی حمایت میکردند.
نشانۀ بارزی از اهمیت مناطق، مردمان و سرزمینهایی که در ستونفقرات آسیا جای دارند، این است که حدود ۸۵ درصد از ۶۰ «ابرامپراتوری» تاریخ - یعنی دولتهایی که بر دستکم یک میلیون کیلومتر مربع زمین حکومت داشتهاند - یا در درون یا در نزدیکی کمربند استپی اوراسیا شکل گرفتهاند.
به همین دلیل است که روابط کنونی روسیه و چین، چنین نگرانیهایی را برمیانگیزد و همین امر موجب شده که سیاستگذاران آمریکایی دربارهی تلاش برای جدا کردن این دو قدرت بزرگ سخن بگویند. مارکو روبیو خاطرنشان کرده است که «اینکه امروز در وضعیتی هستیم که روسها هر روز بیشتر به چین وابسته میشوند، نتیجهی خوبی نیست» و افزود که اگر «روسیه در بلندمدت به شریک درجهدوم دائمی چین تبدیل شود»، منافع ملی ایالات متحده تأمین نخواهد شد.
اختلافات تاریخی و اهداف متفاوت
با این حال، اینکه آیا روسیه شریک قابل اعتمادی برای چین هست یا نه، چندان روشن نیست. بخش قابلتوجهی از گسترش سرزمینی روسیه در نیمه دوم قرن نوزدهم، به بهای چین انجام شد. توافقهای ظالمانه و تحقیرآمیزی چون پیمان کولجا (۱۸۵۱)، پیمان پکن (۱۸۶۰) و قرارداد اجاره شبهجزیره لیائودونگ (۱۸۹۸) در روایتهای رسمی گذشته دو کشور، بهخاطر مصلحتهای دیپلماتیک، بیسروصدا نادیده گرفته شدهاند.
این سلطه اکنون تغییر یافته است؛ بهطوریکه چین نهتنها منبع درآمد حیاتی برای اقتصاد روسیه است که در اثر جنگ تحت فشار قرار گرفته، بلکه تأمینکنندهی فناوریهای پیشرفته و با کاربرد دوگانه برای مسکو نیز به شمار میرود.
برخی از پژوهشگران برجستهی چینی نیز حاضرند فراتر از ابراز همبستگیهای دائمی میان پوتین و شی - که بهنظر میرسد رابطهای شخصی و صمیمی دارند - دیدگاههای انتقادیتری نسبت به روسیه مطرح کنند. فِنگ یوجون از دانشگاه پکن نمونهای روشن از این رویکرد است. به گفتهی او، هدف روسیه «بازگرداندن امپراتوری روسیه و بازسازی فضایی ژئوپلیتیکی در اوراسیاست که از شرق تا غرب تحت سلطهی روسیه باشد».
علاوهبراین، فرهنگ و اهداف روسیه تفاوتهای چشمگیری با رویکرد پکن دارد - از جمله در «حس ناامنی ذاتی، خصومت ریشهدار با دنیای بیرون، تمایل سیریناپذیر به گسترش سرزمینی، میل ژئوپلیتیکی به کسب حوزههای نفوذ، و ایدئولوژی موعودگرایانهای که در مسیحیت ارتدوکس ریشه دارد». همگی این عوامل «بهطور عمیقی دیدگاه جهانی و سیاست خارجی امروز روسیه را شکل میدهند». فنگ هشدار میدهد که در نبود یک توافق صلح مطلوب، «خصومت روسیه با دنیای بیرون تنها تشدید خواهد شد».
سوء ظن دو طرفه
فنگ تنها کسی نیست که به شریک بهظاهر وفادار چین نگاه انتقادی دارد. زمانیکه الکساندر دوگین، نظریهپرداز ناسیونالیست تندرو روس، این دیدگاهها را مورد انتقاد قرار داد و افزود که بسیاری از مردم چین «پایداری و سرسختی روسیه» را دستکم میگیرند، با واکنش تند کاربران شبکههای اجتماعی روبهرو شد. بسیاری از کاربران با اظهاراتی چون «روسیه باید شکست بخورد» از مواضع فنگ حمایت کردند. برخی دیگر یادآور شدند که دوگین «افراطیای است که بهشدت با چین دشمنی دارد» و به این نکته اشاره کردند که او پیشتر خواستار تجزیه چین شده بود، چراکه معتقد بود این کشور تهدیدی برای روسیه محسوب میشود.
این سوءظن البته دوطرفه است. ماه گذشته، سندی فاششده نشان داد که تلاشهای چین برای جذب مقامهای دولتی، فعالان اقتصادی و کارشناسان نزدیک به مراکز قدرت در مسکو پس از تهاجم به اوکراین بهشدت افزایش یافته است. به افسران اطلاعاتی روسیه دستور داده شده بود که تهدیدهای ناشی از چین را پیشبینی کرده و «از انتقال اطلاعات راهبردی مهم به چینیها»، بهویژه در حوزه سامانههای تسلیحاتی جلوگیری کنند. افزون بر این، در این سند چین نه یک متحد یا شریک، بلکه «دشمن» نامیده شده بود.
بیتردید، جنگ در اوکراین برای چین سودمند بوده است. تجارت میان دو کشور جهش یافت؛ پکن توانست منابع ارزشمندی را با قیمتهایی بسیار پایینتر از معمول به دست آورد. در سالی که تهاجم روسیه آغاز شد، حجم تجارت میان روسیه و چین با رشدی ۳۰ درصدی به ۱۹۰ میلیارد دلار در سال رسید. تا پایان سال ۲۰۲۴، این رقم با افزایشی ۳۰ درصدی دیگر، به حدود ۲۴۵ میلیارد دلار رسید.
چین همچنین از میدان نبرد اوکراین درسهای زیادی گرفته است؛ از عملکرد تجهیزات نظامی گرفته تا ارزش و فرصتهای عملیاتی جنگ با پهپاد و نیز ضعف فرماندهی که همگی در آینده به نفع ارتش چین خواهد بود. بااینحال، مهمتر از همه این است که پکن به این جمعبندی رسیده که نهتنها چیزی از مهار مسکو عایدش نمیشود، بلکه اساساً توانایی چندانی برای انجام این کار بهگونهای مؤثر را ندارد. ازاینرو، بهرهبرداری از روایت مشترک و تکرار بیانیههای دوستی - هم برای مصرف داخلی و هم بینالمللی - سودهایی با ریسک اندک دارد.
در حال حاضر، آنچه پوتینِ روسیه و شیِ چین را به هم پیوند میدهد، نه جهانبینی مشترک است، نه اهداف محلی، منطقهای یا جهانی یکسان. ازدواجهای مصلحتی تا زمانی دوام دارند که برای هر دو طرف سودمند باشند. در این مورد، انگیزهای نیرومند وجود دارد تا مسائل گذشته و چالشهای آینده در قالب زبانی مشابه و با مضامینی مشترک بیان شود و در چنین مواردی، انگیزهای نیرومندتر از به جا گذاشتن میراث تاریخی وجود ندارد.
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
ورود موج گرمای جدید به کشور از امروز؛ افزایش دمای بالای ۵۰ در ۱۲ نقطه
-
کاهش شدید پاکبانان در پایتخت/ 80 درصد نیروها به کشورشان بازگشتند
-
کاتس: غزه دیگر دست حماس نیست، ارتش ما کنترل را در دست میگیرد
-
ماجرای ترور عراقچی و استفاده از ابزارهای دیجیتال در شناسایی
-
آب طالقان در راه تهران و کرج / مشکل آب تهران حل میشود؟
-
هیچجایی چمن کاشته نمیشود/ زمینهای مکران از بلوار میرداماد گرانتر شده است
-
گزارش «بلومبرگ» از بدترین خشکسالی ایران در یک قرن گذشته
-
نحوه تعطیلی پایتخت فردا در جلسه هیئت دولت بررسی میشود
-
واکنش ترامپ به تصمیم انگلیس برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین