استفان والت؛ یکجانبهگرایی متوهمانه ترامپ-ونس
اکوایران: مشکل اصلی این است که ترامپ و ونس بر اساس تصویری منسوخ از جایگاه آمریکا در جهان و توانایی آن برای رسیدن به خواستههای خود به طور یکجانبه، عمل میکنند. آنها ممکن است نئومحافظه کاری را رد کنند، اما معتقدند که ایالات متحده میتواند هر کاری را که بخواهد انجام دهد و سایر کشورها به سادگی به اراده آن تعظیم خواهند کرد. با این حال، این حتی در دوره جهان تک قطبی درست نبود، و اکنون حتی کمتر صادق است.
به گزارش اکوایران، علیرغم همه شور و شوقها در مورد نامزد ریاست جمهوری جدید دموکراتها، معاون رئیس جمهور کامالا هریس، پیش بینیهای انتخابات همچنان شانس برنده شدن جمهوری خواهان در نوامبر را بیشتر ارزیابی میکند. آن گونه که استفان والت، استاد روابط بین الملل دانشگاه هاروارد برای فارن پالیسی نوشته است، با توجه به مخاطرات موجود، نگاهی دقیقتر به عواقب رهبری مجدد دونالد ترامپ بر سیاست خارجی ایالات متحده ضروری است.
تصویری منسوخ از جایگاه آمریکا در جهان
بیایید با خبر خوب شروع کنیم. حداقل در لفاظی، هم ترامپ و هم نامزد معاونتش، جی دی ونس، استراتژی شکست خورده هژمونی لیبرال را رد میکنند، بینشی که نئو محافظهکاران و مداخلهگرایان لیبرال برای بیش از 30 سال ترویج کردهاند. آنها به همان اندازه فرقه سیاست خارجی و پایبندی سرسختانه آن به ارتدوکسهای منسوخ را تحقیر میکنند. از همین روست که چندین مفسر واقعگرا میشناسم که تقریباً از حضور ونس و دورنمای پیروزی ترامپ خوشحال هستند.
متأسفانه، اینجاست که خبرهای خوب به پایان میرسد، و من فکر میکنم آن واقع گراهایی که ترامپ/ونس را پذیرفتهاند، کوته نگر هستند. اگر ترامپ و ونس در ماه نوامبر پیروز شوند، آسیبهای درازمدت عظیمی به موقعیت جهانی آمریکا وارد میکنند.
مشکل اصلی این است که ترامپ و ونس بر اساس تصویری منسوخ از جایگاه آمریکا در جهان و توانایی آن برای رسیدن به خواستههای خود به طور یکجانبه، عمل میکنند. آنها ممکن است نئومحافظه کاری را رد کنند، اما معتقدند که ایالات متحده میتواند هر کاری را که بخواهد انجام دهد و سایر کشورها به سادگی به اراده آن تعظیم خواهند کرد. با این حال، این حتی در دوره جهان تک قطبی درست نبود، و اکنون حتی کمتر صادق است، حالا که چین یک رقیب همتای اقتصادی است و کشورهایی از هند گرفته تا برزیل، آفریقای جنوبی و ترکیه مسیرهای سیاست خارجی خود را ترسیم میکنند و میتوانند دیگر قدرتهای بزرگ را در برابر یکدیگر بازی دهند. در دنیای امروز، رهبران ایالات متحده باید به دقت در مورد چگونگی واکنش سایر کشورها به اقدامات خود فکر کنند و تصور نکنند که میتوانند با اقدام یکجانبه موفق شوند.
غرایز یکجانبه گرایانه ترامپ از مدتها قبل آشکار شده است و هیچ مدرکی دال بر تغییر دیدگاهش وجود ندارد. او در دوره اول ریاست جمهوری خود علاقه چندانی به دیپلماسی واقعی نشان نداد و مدیریت او در سیاست خارجی بسیار بد بود. او با این ادعا که «تنها کسی است که مهم است»، پستهای کلیدی سیاست خارجی را برای ماهها خالی گذاشت و نه یک، بلکه دو وزیر امور خارجه ناکارآمد را منصوب کرد. او فکر میکرد که میتواند با کاریزما رهبر کره شمالی، کیم جونگ اون را راضی کند تا از زرادخانه هستهای خود دست بردارد و فکر میکرد میتواند بدون تحریک پکن برای واکنش، تعرفههای گمرکی بر چین اعمال کند. و از توافقنامههایی خارج شد که در جهت منافع آمریکا بودند، مانند توافق هستهای با ایران یا توافق آب و هوایی پاریس.
این گرایشات احتمالاً در دوره دوم بدتر خواهند شد. پروژه 2025 بنیاد هریتیج، که احتمالاً بهترین راهنما برای دستور کار ترامپ است، مجموعهای از اقدامات را برای تضعیف وزارت امور خارجه (مانند درخواست از همه سفرای ایالات متحده برای استعفای در 20 ژانویه 2025) مشخص کرده است. مهمتر از آن، این پروژه خواستار یک سیاست خارجی مبتنی بر صدور اولتیماتوم به دشمنان و متحدان است، به این امید که آنها به سرعت مطابق با هر آنچه آمریکا بخواهد عمل کنند. این نه دیپلماسی است و نه راهبردی برای یک سیاست خارجی کنترل شده.
تضعیف پایههای اقتصادی آمریکا
مدیریت ترامپ در سیاست اقتصادی خارجی احتمالاً به طور خاص آسیبزا خواهد بود. اگرچه جنگ تجاری اول او با چین بیش از آنچه که به دست آورد برای ایالات متحده هزینه داشت و نتوانست به اهداف خود دست یابد، ترامپ میخواهد در صورت بازگشت به قدرت، این رویکرد را تشدید کند. البته این بار او میخواهد برای همه تعرفه وضع کند، نه فقط چین. تئوری تثبیت شده اقتصادی و تجربه تاریخی فراوان نشان میدهد که سیاستهای حمایتگرایانه گسترده، کشورها را فقیرتر میکند تا ثروتمندتر، اما این دقیقاً همان چیزی است که ترامپ متعهد به انجام آن است.
محدود کردن تجارت در برخی شرایط محدود منطقی است (مثلاً برای محافظت از فناوری با پیامدهای امنیت ملی)، اما در حالت تعادل، اقتصاد جهانی باز به نفع ایالات متحده است، به ویژه هنگامی که با برنامههای تعدیل داخلی ترکیب شود که جمهوریخواهان معمولاً با آن مخالف هستند. کشورهایی که مطمئن هستند میتوانند بیشتر نوآوری کنند، کار کنند و با دیگران رقابت کنند، مشتاق کاهش موانع تجاری هستند. این کسانی هستند که از رقابت میترسند که احساس میکنند باید کالاهای دیگران را بیرون نگه دارند. ترامپ، ونس و جمهوریخواهان با درخواست تعرفههای کلان به کارگران و رهبران شرکتهای آمریکایی میگویند که به توانایی این کشور برای رقابت در صحنه جهانی اعتماد ندارند. اگر ترامپ این طرح را پیش ببرد، کشورهای دیگر ناگزیر تلافی خواهند کرد، البته که به صادرکنندگان آمریکایی آسیب میرساند و رشد اقتصاد جهانی را بیش از پیش کاهش میدهد. اگر ترامپ کشور را به این سمت ببرد، در آینده ضعیف تر خواهد شد و اکثر آمریکایی ها زندگی کمتری خواهند داشت.
البته مشکل فقط تهدیدهای آینده حمایت گرایی نیست. اگرچه بسیاری از مردم هنوز خلاف این را باور دارند، اما از زمان جنگ جهانی دوم، دموکراتها به مراتب بهتر از جمهوریخواهان اقتصاد ایالات متحده را مدیریت کردهاند. زمانی که دموکراتها کاخ سفید را کنترل میکنند رشد اقتصادی و ایجاد شغل بالاتر است و نرخ بیکاری و تورم کمتر است. 9 مورد از 10 رکود اخیر نیز زیر نظر جمهوری خواهان رخ داده است. از آنجا که قدرت اقتصادی پایه و اساس نفوذ جهانی است، مشکلات اقتصادی که احتمالاً تحت دولت دوم ترامپ به وجود میآیند، پایه اقتصادی ایالات متحده را تضعیف و توانایی اعمال نفوذ آن در سراسر جهان را کاهش میدهد.
چالشهای استراتژیکی
همچنین خوش بین بودن به برخورد ترامپ و ونس با چالشهای استراتژیک اصلی که اکنون ایالات متحده با آن مواجه است، دشوار است. ترامپ مانند تقریباً هر کس دیگری، چین را به عنوان اصلی ترین رقیب بلندمدت منافع ایالات متحده میبیند. مشکل این است که سیاستهای او در قبال آن کشور مملو از تناقض است. کنارگذاشتن شراکت ترانس پاسیفیک در دوره اول ریاست جمهوری او، تلاش ضروری برای حفظ نفوذ اقتصادی ایالات متحده در شرق آسیا را تضعیف کرد و کار را برای کشورهای آسیایی برای حمایت از ایالات متحده دشوارتر کرد. ترامپ این تردید را مطرح کرده است که آیا ایالات متحده باید در صورت حمله چین از تایوان دفاع کند یا خیر. اما آسان کردن کار چین برای تغییر وضعیت موجود در آسیا (و احتمالاً کنترل برخی از پیشرفتهترین تولیدکنندگان تراشه در جهان) با تمایل به کنترل پکن نسبتی ندارد. جنگ طلبان جمهوریخواه همچنین میخواهند معاهده ممنوعیت آزمایش تسلیحات هستهای را ترک کنند و آزمایشهای هستهای را از سر بگیرند، گامی غیرضروری که تلاشهای چین برای توسعه سلاحهای هستهای جدید و در نهایت رسیدن به برابری با ایالات متحده را تسهیل میکند. آیا این منطق استراتژیک دارد؟
در مورد اروپا، ترامپ و ونس آشکارا در مورد ادامه حمایت از اوکراین تردید دارند، و ادعای ترامپ مبنی بر اینکه میتواند جنگ را در 24 ساعت پایان دهد، نشان میدهد که او تا چه حد وضعیت در آنجا را درک نمیکند. بین حمایت از اوکراین و فشار برای حل و فصل دیپلماتیک پایدار (کاری که دولت دموکرات احتمالاً بعد از نوامبر انجام خواهد داد) و صرفاً رها کردن کیف به حال خود، تفاوت زیادی وجود دارد. به طور مشابه، تفاوت زیادی بین مذاکره دقیق و اجرای یک تقسیم کار جدید با متحدان اروپایی به منظور آزاد کردن منابع برای مقابله با چین، و یک عقبنشینی سریع و کینه توزانه وجود دارد. من همه طرفدار این هستم که اروپا مسئولیت بیشتری برای دفاع از خود بپذیرد، اما ترامپ 2.0 احتمالاً این هدف را به بدترین شکل ممکن دنبال خواهد کرد.
و سپس مسئله خاورمیانه است. سیاست خاورمیانهای بایدن فاجعهبار بوده است، اما سیاستهای ترامپ در دوره اول ریاستجمهوری اساساً مشابه سیاستهای بایدن و به همان اندازه ناکارآمد بود. ترامپ مانند بایدن به اسرائیل هر چه میخواست داد، فکر میکرد که مسئله فلسطین میتواند با خیال راحت نادیده گرفته شود، و بر پیگیری «روابط ویژه» با کشورهای مشتری تمرکز کرد و در عین حال از گفتگو با رقبای مهم منطقهای خودداری کرد. برچسبهای زیادی وجود دارد که میتوان برای این رویکرد به کار برد، اما «واقعگرایی» یکی از آنها نیست. ترامپ توافق 2015 را که با موفقیت برنامه هستهای ایران را عقب انداخته بود، کنار گذاشت و به جای آن «فشار حداکثری» را بر تهران تحمیل کرد و به تنشهای منطقهای دامن زد و به ایران این امکان را داد که به گریز هستهای نزدیکتر شود.
در مورد ونس، او به طرز عجیبی ادعا کرد که بایدن «هیچ کاری برای کمک به متحد ما اسرائیل انجام نداده است» (به نظر میرسد از میلیاردها دلار کمک نظامی ارائه شده از 7 اکتبر 2023 بی خبر باشد) و فکر میکند دولت بایدن باید حتی از این هم بیشتر از جنگ وحشیانه اسرائیل در غزه حمایت میکرد. به طور خلاصه، ونس با رضایت کامل از یک نسل کشی حمایت میکند، صرف نظر از اینکه این نسل کشی چقدر به وجهه آمریکا یا اسرائیل در چشم دیگران آسیب میرساند. البته، این تا حدودی به خاطر لابی اسرائیل است (مشکلی برای هر دو حزب سیاسی)، اما همچنین منعکس کننده بیعلاقگی یک جانبهگرایانه به تصور بقیه جهان از آمریکا است. سیاست خاورمیانهای ایالات متحده برای چندین دهه یک شکست دو حزبی بوده است، اما با بازگشت ترامپ به کاخ سفید بهتر از این نخواهد شد.
دشمنی با علم و عقل
ترامپ و جمهوری خواهان احتمالاً در مسائل داخلی سیاستهایی را اتخاذ خواهند کرد که به مرور زمان آمریکا را تضعیف خواهد کرد. آنها میخواهند موانع برای مهاجرت را تشدید کنند و میلیونها نفر را از ایالات متحده اخراج کنند و این واقعیت را نادیده میگیرند که بسیاری از این افراد اکنون به صورت مولد مشغول به کار هستند و به چشم انداز رشد بلندمدت کمک میکنند. برخلاف چین، ژاپن، کره جنوبی، آلمان و اکثر کشورهای قدرتمند دیگر، به لطف مهاجران، جمعیت ایالات متحده در قرن آینده به افزایش خود ادامه خواهد داد و میانگین سنی آن کمتر از اکثر رقبای اصلی خود خواهد بود. توانایی آمریکا برای جذب مهاجران با استعداد و جلب وفاداری فرزندان آنها - از جمله بنیانگذاران اوراکل، اپل، تسلا، آمازون و کسب و کارهای موفق بیشمار دیگر - از زمان تأسیس آمریکا منبع قدرت بوده است. ترامپ و ونس میخواهند آن را کنار بگذارند.
ایالات متحده همچنین در دوران ترامپ و ونس گام بزرگی در زمینه محیط زیست به عقب برخواهد داشت. آنها با پشتوانه اختیارات دادگاه عالی، مطمئناً تلاشها برای مقابله با تغییرات آب و هوا و دیگر منابع آسیبهای زیستمحیطی را معکوس خواهند کرد، حتی در شرایطی که آمریکاییها از تابستانهای شدیداً گرمتر رنج میبرند، دولت باید برای آتشسوزیها، سیلها و سایر رویدادهای مربوط به آبوهوایی هزینه کند و همزمان دمای جهانی هر سال رکوردهای جدیدی را ثبت میکند.
این مواضع به ما یادآوری میکند که جمهوریخواهان امروزی – و شخص ترامپ – اساساً با علم و عقل دشمنی میکنند، به ویژه زمانی که با منافع خودخواهانه یا اعتقادات مذهبی آنها مطابقت نداشته باشند. جمهوری خواهان همچنان اجماع علمی جهانی در مورد تغییرات آب و هوا، نیاز به آماده شدن برای همه گیریهای آینده یا تأثیرات اعمال محدودیت بر حق انتخاب باروری بر سلامت عمومی را رد میکنند. شایان ذکر است، جنبش «دوباره آمریکا را عالی کنیم» همچنین میخواهد دیدگاههای سیاسی خود را بر کالجها و دانشگاههای کلاس جهانی آمریکا تحمیل کند، که استقلال، اعتبار و کمک آنها به دانش، موتور محرک رشد و نوآوری بوده است.
الگویی برای تقلید یا اجتناب؟
ریاست جمهوری ترامپ/ونس هر آنچه از قدرت نرم آمریکا باقی مانده است را از بین میبرد. دو رویی، فساد و ناکارآمدی سیاسی جذابیت جهانی نهادهای آمریکایی را به میزان قابل توجهی کاهش داده است، اما جذابیت آنها به طور کامل از بین نرفته است. اگر ایالات متحده یک مجرم محکوم را مجدداً انتخاب کند، مردی که هنوز انکار میکند که در سال 2020 منصفانه شکست خورده و انتقال مسالمت آمیز قدرت را به چالش کشید، پس از آن بسیاری نظام سیاسی آمریکا را به عنوان الگویی از آنچه باید از آن اجتناب کرد خواهند دید، نه الگویی برای تقلید. و همچنان این خطر بسیار واقعی وجود دارد که ترامپ و یارانش نهادهای ایالات متحده را از نو سیم کشی کنند و انتخاباتهای آینده را بی معنی کنند، همان کاری که دوستش اوربان با موفقیت در مجارستان انجام داد.
یک دلیل نهایی وجود دارد که چرا چشم انداز ترامپ / ونس / پروژه 2025 برای آمریکا من را نگران میکند. آنها میخواهند مقام رئیس جمهور را قدرتمندتر کنند، در عین حال بقیه دولت را تا حد امکان تضعیف کنند. چیزی که آنها متوجه نمیشوند این است که جوامع مدرن موجودیتهای بسیار پیچیدهای هستند که به نهادهای سیاسی و اجتماعی قوی و مؤثر نیاز دارند تا آنها را در کنار هم نگه دارند، به ویژه در مواجهه با چالشهای پیچیده یک جهان در هم تنیده.
ثروتمندان بزرگ مانند ایلان ماسک به یک دولت کارآمد نیاز ندارند، زیرا آنها میتوانند محافظ شخصی بگیرند، با جتهای خصوصی پرواز کنند، در جوامع محافظت شده زندگی کنند، از معلمان گران قیمت و مدارس خصوصی برای آموزش فرزندان خود استفاده کنند و هزینه هرگونه مراقبت بهداشتی را صرف نظر از هزینه آن بپردازند. برای این معدود سعادتمندان، دولتها سد راه هستند. با این حال، بقیه برای آموزش فرزندانشان، ایجاد و حفظ زیرساختها، مدیریت اقتصاد، ارائه یک بازنشستگی مناسب و تعامل با سایر نقاط جهان به نهادهای دولتی مؤثر وابسته هستند. تنها چیزی که از یک دولت ناکارآمد یا غارتگر بدتر است، فقدان دولت است، و نمیدانیم چه اتفاقی میافتد وقتی دولت فدرال توسط افرادی کنترل شود که یا میخواهند آن را از هم بپاشند یا از آن برای پر کردن جیبهای خود استفاده کنند. ایالات متحده هنوز دارای مزایای زیادی است، حتی اگر دولتهای جمهوری خواه و دموکرات هر دو در دهههای اخیر کارهای زیادی برای هدر دادن آنها انجام داده باشند. با توجه به تمایل آشکار ترامپ برای از بین بردن بسیاری از نهادهایی که به ایالات متحده در دستیابی به موقعیت مطلوب جهانی خود کمک کردند، دادن فرصتی دوباره به او در مقام ریاست جمهوری یک بیملاحظگی بزرگ خواهد بود.
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
خبرهایی از آتشبس در منطقه / چالشهای پیش روی بازار سرمایه
-
پیشروی ارتش کرملین در شرق؛ شهر کلیدی اوکراین سقوط کرد
-
رکوردزنی تقاضای جهانی طلا؛ خرید فلز زرد به 100 میلیارد دلار رسید
-
تهدید این 5 کشور برای تجارت ایران
-
همه سناریوهای روی میز/ تهران به حمله اسرائیل پاسخ خواهد داد؟
-
سناریوهای اصلاح قیمت سوخت/ کیهان: پیوستن به FATF به نفع اسراییل است
-
پیامی که به تلآویو ارسال شد؛ ترامپ نیامده با بیبی به مشکل میخورد؟
-
رییس کل بانک مرکزی در سمت خود ابقا شد/ فرزین از دولت سیزدهم به چهاردهم رسید
-
از کردستان تا سیستان؛ انتصاب استانداران اهل سنت در دولت چهاردهم