جهانی که برای قدرتهای بزرگش زیادی کوچک است؛ به جمهوری دوم وایمار خوش آمدید
اکوایران: قدرتهای جهانی امروز به طرز عجیبی شبیه جمهوری ضعیف و لرزانی هستند که پیش از جنگ جهانی دوم بر آلمان حکومت میکرد.
به گزارش اکوایران، رابرت کاپلان، نویسنده آمریکایی و عضو ارشد موسسه تحقیقات سیاست خارجی برای فارن پالیسی نوشت: امروز چین، روسیه و ایالات متحده، بهعلاوه قدرتهای متوسط و کوچکتر، همه در حال اجرای شبیهسازی عجیبی از جمهوری وایمار هستند: آن موجود سیاسی ضعیف و لرزانی که از خاکسترهای جنگ جهانی اول تا صعود آدولف هیتلر، برای ۱۵ سال بر آلمان حکومت کرد.
سندرم وایمار آمریکا ممکن است با انتخاب دوباره دونالد ترامپ به عنوان رئیسجمهور که بهطور آشکار در حال تخریب نهادهاست، مشهود باشد. اما کل جهان اکنون یک وایمار بزرگ است، به اندازهای به هم متصل که یک بخش بتواند به شدت بر دیگر بخشها تأثیر بگذارد، اما نه به اندازهای که از نظر سیاسی همبستگی داشته باشد. مانند اجزای مختلف جمهوری وایمار، ما در حال حاضر در یک مرحله بسیار شکننده از گذار تکنولوژیکی و سیاسی در سطح جهانی قرار داریم.
من هیچ هیتلری در این میان نمیبینم، یا حتی یک دولت تمامیتخواه جهانی. اما تصور نکنید که مرحله بعدی تاریخ خبر خوبی برای وضعیت کنونی دارد.
میدانم که قیاسها میتوانند بیفایده باشند، چون هیچ چیزی دقیقاً مانند چیز دیگر نیست. با این حال، تشبیهها اغلب تنها راه برای ارتباط و توضیح هستند. از یک سو، تشبیه یک تحریف ناقص است، اما از سوی دیگر میتواند آگاهی جدیدی ایجاد کند، راهی دیگر برای دیدن جهان.
«امپراتوری بدون امپراتور»
وایمار دقیقاً چه بود؟ گولو مان، تاریخنگار بزرگ آلمانی، وایمار را یک «امپراتوری بدون امپراتور» گسترده و غیرقابل کنترل خواند. جنگ جهانی اول - که چهار سال طول کشید و آلمانیهای عادی ابتدا آن را یک پیروزی میدانستند - با شکست، ۱.۷۵ میلیون کشته نظامی آلمانی و تقریباً نیم میلیون کشته غیرنظامی آلمانی پایان یافت. کشور ویران شده بود، ساختار حکومتی امپراتوری سلطنتی فروپاشیده بود و آلمان در آستانه آشوب اجتماعی قرار داشت. در چنین زمینهای بود که سیاستمداران و وکلای برجسته آلمانی، در شهری در ایالت تورینگن به نام وایمار، ترتیبات جدیدی برای قانون اساسی ایجاد کردند که هدف آن جلوگیری از تمایلات استبدادی کایزر ویلهلم دوم و اتو فون بیسمارک پیش از او بود.
اما این ترتیبات جدید برای مقابله با فشارهایی که قرار بود پیش بیاید، بسیار ضعیف بود. هیچ نگهبان شبانهای برای حفظ صلح بین اجزای آن وجود نداشت. ایالات فدرال از طریق رایشسرات (مجلس سنا) قانونگذاری میکردند و تمامی حقوقی که به دولت مرکزی منتقل نشده بود را حفظ کرده بودند. رئیسجمهور که رئیس دولت یا رئیس رایش بود، در انتخابات تعیین میشد. سپس رئیسجمهور صدراعظم را منصوب میکرد که با کابینهاش دولت را تحت فرمان رایشستاگ (مجلس پایین) که توسط مردم انتخاب میشد، اداره میکرد. دو سوم آلمان هنوز به نام پروس شناخته میشد و تحت قوانین متفاوتی نسبت به ایالات فدرال اداره میشد. اما در مورد بایرن - که مانند پروس یک دولت درون دولت بود - صحبتهای دائمی درباره جدایی از رایش وجود داشت.
اگر تمام اینها به نظر نسخهای بسیار پیچیدهتر از از قانون اساسی ایالات متحده با جداسازی قوا و ۵۰ ایالت میآید، درست است - و این پیچیدگیها با هرج و مرج اقتصادی و اجتماعی بیشتر شد. در سالهای ابتدایی جمهوری وایمار تورم فاجعهبار و در پایان آن بحران اقتصادی فاجعهبار رخ داد: نتیجه یک اقتصاد جنگزده بسیار دشوار که با غرامات تحمیل شده توسط معاهده ورسای و اختلالات اقتصادی جهانی بدتر شده بود.
آلمان در دوره وایمار از ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۳ یک امپراتوری وسیع و بهسختی متحد بود که نظم به ندرت در آن دیده میشد. این کمتر یک حکومت بود و بیشتر یک سیستم از اجزای متخاصم و پراکنده که با توجه به تفاوتهای منطقهای آلمان گسترده و بهتازگی متحد شده، رقابت میکردند. گوردن آ. کریگ، تاریخنگار فقید مینویسد: «وضعیت معمول وایمار بحران بود».
از این نظر، وایمار شبیه به سیاره ما امروز است: بهطور نزدیک به هم متصل، بهطوری که بحرانها از اقیانوسها عبور میکنند، خواه این بحرانها ویروس کرونا، رکود جهانی، درگیریهای قدرتهای بزرگ، جنگهای خاورمیانه یا تغییرات اقلیمی بیسابقه باشند. یادآوری وایمار تأکید بر و پذیرش وابستگیهای متقابل در دنیای خود ماست و پذیرفتن مسئولیت اخلاقی برای آن. مانند ایالات آلمان در وایمار که به هم مرتبط بودند، همه کشورها اکنون بهگونهای متصل هستند که بحران برای یکی میتواند بحران برای همه باشد. بنابراین، پدیده وایمار به مقیاس بزرگ تبدیل میشود.
وایمار یک بحران حکمرانی طولانی بود که در آن همهچیز همیشه در معرض خطر به نظر میرسید. قدرت مرکزی تمام توان خود را صرف حفظ نظم میکرد و در سالهای پایانی وایمار، همه در آلمان فقط درباره سیاستهای روزانه صحبت میکردند. این واقعاً یک بحران دائمی بود، با یک سری از عناوین خبری نفسگیر که پیدرپی میآمدند. مردم و سیاستمداران هر دو در لحظه حال گرفتار شده بودند، نمیتوانستند بر آنچه که ممکن بود بعداً بیاید تمرکز کنند، چون وضعیت کنونی بیش از حد طاقتفرسا بود.
مان مینویسد: «مردم از خودشان بیگانه شده بودند، تحت رهبری سیاستمداران ضعیف یا مردّد، ملت با مسائلی روبهرو بود که سردرگمی ناامیدکننده آنها حتی بیسمارک را هم دچار دلسردی میکرد.»
اما همهاش بدبختی و ناامیدی نبود. سالهای میانه و پایانی دهه ۱۹۲۰ که با گوستاو اشترسمن مشخص میشد - یک سیاستمدار واقعگرای لیبرال، که طبق همه گزارشها برجسته بود و هم به عنوان صدراعظم و هم وزیر خارجه خدمت کرده بود - دورهای از رشد اقتصادی، شکوفایی فرهنگی و مصالحهها و آشتیهای سیاسی بود. برای مدتی احساس مشخصی وجود داشت که شرایط بهتر شده است و آلمان در حال خروج از آشوب پس از جنگ جهانی است. دیپلماسی اشترسمن عملاً محدودیتهای اعمال شده بر حاکمیت آلمان توسط معاهده صلح ورسای را برطرف کرد، به جز مسئله تسلیحات. یک دوره دیگر از خوشبینی، حداقل بهطور موقت، زمانی رخ داد که هنریش برنینگ، محافظهکار مالی، در اوایل ۱۹۳۰ برای رهبری یک کابینه غیرحزبی در وضعیت اضطراری ملی انتخاب شد.
با این حال، تواناییهای برنینگ به عنوان یک تکنوکرات با شهامت سیاسی او همخوانی نداشت: او توانایی مصالحه و مانور در زمانی که سعی داشت سختیهای اقتصادی را بر مردم و احزاب سیاسی تحمیل کند، از جمله کاهش دستمزدها و محدود کردن اعتبار، نداشت.
کابینه تکنوکراتهای برنینگ توسط نیروهای افراطی در خیابانها، هم نازیها و هم کمونیستها، خورده شد. ممکن است این آخرین شانس واقعی جمهوری وایمار برای بهبود وضعیت خود بوده باشد.
هرچقدر بینظمی شدیدتر باشد، معمولاً استبدادهای افراطیتر به دنبال آن میآید، و این ما را به آخرین فصل وایمار میرساند.
بحران وایمار در نهایت در سال ۱۹۳۲ به اوج خود رسید، با صدراعظم بعدیاش، فرانز فون پاپن، یک فرد راستگرا و اقتدارگرا بدون پایگاه سیاسی، مردی که مان او را «متکبر»، «غیرمسئول» و «کاملاً سطحی» توصیف میکند. دولت فون پاپن هیچ کاری نمیتوانست انجام دهد و کمتر از یک سال دوام آورد. با این حال، حتی بعد از خروج فون پاپن از دفتر، او همچنان مشاور نزدیک رئیسجمهور پاول فون هیندنبرگ بود.
وقتی از فون پاپن پرسیده شد که چرا هیندنبرگ، با تسلیم شدن به مشاوره فون پاپن و چند نفر دیگر، هیتلر را در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ به عنوان صدراعظم منصوب کرد، فون پاپن پاسخ داد: «ما فقط او را استخدام کردهایم.» و معتقد بود که هیتلر به راحتی در آن نقش قابل کنترل است. مان از خود میپرسد که معنی وجود انسانی چیست وقتی که «چنین فرد سبکی» مانند فون پاپن میتواند «مسیر تاریخ جهان را تعیین کند.» در اینجا هم، نیروهای بزرگ و غالب جغرافیایی، فرهنگی و اقتصادی وجود دارند و همچنین احتمالاتی که بر اساس شخصیتهای کلیدی شکل میگیرند. تاریخ ترکیبی از این دو است.
خلأیی که نازیها پر کردند
وایمار یک خلأ بود که در نهایت توسط نازیها و تمامیتخواهی پر شد. اما دنیای امروز ما باید سرنوشت متفاوتی داشته باشد. مانند وایمار، این یک سیستم متصل از ایالات است که در آن هیچکس واقعاً حکومت نمیکند. اما جغرافیای جهانی هنوز یک فاکتور است. زمین آنقدر وسیع است که هیچ نیروی سیاسی واحدی نمیتواند دقیقاً آنچه را که در پایان وایمار در آلمان رخ داد، تکرار کند. بنابراین، به جای خطر ظهور هیتلری دیگر، مجبوریم در یک وضعیت اضطراری پس از دیگری غوطهور شویم، در حالی که بحرانها به طور پیوسته در سرتاسر جهان رخ میدهند و انعکاس مییابند.
وایمار اکنون یک وضعیت دائمی برای ما است، چرا که ما از طریق جهانیشدن و فناوری به اندازهای به هم متصل شدهایم که میتوانیم بهطور عمیق یکدیگر را تحت تأثیر قرار دهیم، بدون اینکه امکان حکمرانی جهانی واقعی وجود داشته باشد. و این بدترین نتیجه نیست - چون اگر هیتلر نمیآمد، وایمار ممکن بود در نهایت خود را اصلاح کند.
جغرافیا از بین نمیرود، اما در حال کوچکتر شدن است. به دلیل ارتباطات دیجیتال، فناوریهای سایبری، موشکهای قارهپیما، سفرهای هوایی، ماهوارهها و بسیاری چیزهای دیگر، بخشهای مختلف کره زمین اکنون به اندازهای با یکدیگر ارتباط دارند که به شدت شبیه به بخشهای مختلف آلمان در دهههای ۱۹۲۰ و اوایل ۱۹۳۰ با تمام جناحها و مراکز قدرت آن است.
هرچه دنیای به واسطه فناوری کوچکتر میشود، اهمیت هر مکان در آن بیشتر میشود. هر رودخانه و رشتهکوه به یک نقطه استراتژیک تبدیل میشود. در سال ۲۰۲۳ کودتا در نیجر رخ داد و فعالیتهای ضدتروریسم را در بخش وسیعی از آفریقا تضعیف کرد، همانطور که بحران اقتصادی در چین، آسیبپذیری دنیای ما را نشان داد.
جهانی کوچک برای قدرتهای بزرگ
آیا وایمار جهانی جدید سرنوشت فاجعهآمیز وایمار آلمان قدیمی را خواهد داشت؟ یا آیا به ثباتی مشابه آلمان دهه ۱۹۲۰ در دوران اشترسمن خواهد رسید؟ زیرا اگر به دلیل بحران بزرگ اقتصادی نبود که تمام دنیای توسعه یافته را درگیر کرد و وایمار را به سمت سقوط کشاند، این دوره گذار ممکن بود به طور نامحدود ادامه یابد. ویروس کرونا و تغییرات اقلیمی، با وجود تمام مشکلاتی که ایجاد کردهاند، هنوز اثر هدفمند و فاجعهآمیزی بر کره زمین نداشتهاند که بحران بزرگ اقتصادی در آلمان داشت، که هیتلر را به قدرت رساند. اما زمان بدهید. تغییرات اقلیمی و پاندمیها بیرحم هستند - و این را بدون اشاره به جنگها و شکافهای قدرتهای بزرگ میگویم.
در ابتدای قرن بیستم، جغرافیدان بریتانیایی هالفورد مک کیندر جهان فکری را با نظریه معروف «چرخش» خود برانگیخت که میگفت از آنجا که قاره اوراسیا به زودی با راهآهنها به هم متصل خواهد شد، «قلبزمین» یا مرکز وسیع اوراسیا کلید قدرت جهانی است، زیرا از تمام نقاط استراتژیک فاصله برابر دارد. در رسیدن به این نتیجه، مک کیندر فهمید که قدرتهای بزرگ اروپایی با گسترش کنترل سیاسی خود به دورترین گوشههای آفریقا و آسیا، در واقع نقشه کل زمین را طراحی کردهاند. دیگر جایی برای گسترش باقی نمانده بود، به این معنا که انرژی آنها دیگر نمیتوانست صرف فتوحات دوردست در جنگلها و بیابانها شود و بنابراین قدرتهای بزرگ بیشتر و بیشتر با یکدیگر درگیر میشوند.
بر اساس نظریه مک کیندر، جنگها به مقیاس جهانی تبدیل خواهند شد، زیرا هر مکانی میتواند مورد منازعه قرار گیرد. به این ترتیب، مک کیندر به طور مبهم دو جنگ جهانی و دوران جنگ سرد را دهها سال قبل از وقوع آنها پیشبینی کرده بود.
مک کیندر در سال ۱۹۰۴ نوشت: «هر انفجار از نیروهای اجتماعی به جای اینکه در یک فضای پیرامونی پراکنده شود، از این پس به شدت از آن سوی دورتر کره زمین پژواک خواهد یافت و در نتیجه عناصر ضعیف میان آنها نابود خواهند شد. تقریباً در هر مکانی، سکونتهای انسانی متصل وجود خواهند داشت، بنابراین هر مکان به یک نقطه حیاتی تبدیل خواهد شد. جایی برای فرار نخواهد بود. قدرتهای بزرگ در یک سیاره محدود به دام خواهند افتاد».
جنگ جهانی اول شاید اولین بار بود که این پدیده به طور آشکار نشان میداد که قدرتهای بزرگ اروپا و آمریکای شمالی همه در یک سیستم بسته درگیر هستند. اما فرسایش همین پدیده - یک زمین کوچکتر و فشردهتر به دلیل فناوری - به تغییرات بزرگی منتهی میشود. در واقع، جنگ جهانی دوم تمامی قارههای اصلی منطقه معتدل - اروپا، آمریکای شمالی و آسیا - را در یک سیستم جنگی و تخریبی واحد یکپارچه کرد: یک سیستم جهانی که در طول نیمقرن جنگ سرد تنها تعمیق و تشدید شد. و از آن زمان تا دهه ۲۰۲۰، پیشرفت مداوم در خریدهای نظامی پیشرفته باعث شد که جهان و منازعات آن روز به روز فشردهتر شوند. از آنجا که هر مکانی استراتژیک است، بنابراین احتمالات درگیری بیشتر از هر زمان دیگری شدهاند. با این حال، هیچ دولتی جهانی در افق نبوده است.
در همین حال، قدرتهای بزرگ قارهای اوراسیا مانند چین، روسیه، کره شمالی و ایران در درگیری با مجموعهای از نیروها از جمله ایالات متحده، متحدان غربی اقیانوس آرام، اوکراین، اسرائیل و کشورهای عربی سنی میانهرو هستند. یک رقابت تسلیحاتی سطح بالا در منطقه هند-آرام در جریان است که مرکز توجه آن تایوان و دریای چین جنوبی است. شروع خصومتهای نظامی در آنجا میان بزرگترین اقتصادهای جهان میتواند یک رویداد مرگبار برای بازارهای مالی جهانی و زنجیرههای تأمین باشد.
واقعاً، ما همه با هم در دام افتادهایم. انزواگرایی، مفهومی که زمانی به وجود آمد که سفر به اروپا با کشتی بخار یک هفته طول میکشید، دیگر یک گزینه نیست؛ همانطور که مداخلهگرایی قدرتمند نیز یک گزینه نخواهد بود، زیرا با توجه به تمام بحرانهای شتابزده و امکان گرفتار شدن دورهای در یک باتلاق، پایدار نخواهد بود. همانند وایمار، نیاز به رهبری فراگیر خردمندانه و تصمیمگیری سریع و مؤثر روز به روز بیشتر میشود، و همزمان به نظر میرسد از دسترس ما دورتر میشود. بحرانهای بینالمللی فشردهتر نیازمند همکاری بیشتر میان کشورها است، در حالی که جهانیسازی هنوز به اندازه کافی پیشرفت نکرده است تا آن را پایدار کند. نیمه اول قرن ۲۱ ممکن است به اندازه نیمه اول قرن ۲۰ ترسناک و آشکار کننده تهدیدها باشد.
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
هدیه تحلیف ایران و روسیه به دونالد ترامپ/ ترامپ چه پاسخی میدهد؟
-
توصیف ترامپ از فردای آغاز ریاستجمهوریاش/ بدون آنکه رئیسجمهور باشم به توافق آتشبس دست یافتیم
-
تا اولین سخنرانی ترامپ معامله نکنید!
-
پیشبینی کارشناسان از قیمت طلای جهانی در هفته جدید؛ خیز فلز زرد برای رکوردشکنی؟
-
ایلان ماسک میانجیگر مذاکره با آمریکا؟
-
حرکت خلاف جهت ایران خودرو و سایپا در بازار / افت 15 میلیونی «شاهین G» در بازار +جدولقیمت
-
پایان غم انگیز درختان پادگان06؛پیشنهاد چمران برای ساخت فیلم کج راه از شورا
-
وقتی بازنشستگان تأمیناجتماعی از دریافت حقشان خط میخورند/ متناسبسازی؛ شاید وقتی دیگر؟
-
سرمقاله کیهان علیه تیم پزشکیان