نتایج صنعت زدایی و اقتصاد یکبعدی بر بریتانیا
چطور انگلستان از فرمانروای جهان به یکی از فقیرترین کشور اروپای غربی تبدیل شد؟
اکوایران: انگلستان خدمات مالی را بر صنعت، ریاضت اقتصادی را به سرمایهگذاری و اقتصاد بسته را به باز بودن در برابر جهان ترجیح داد.
دانیال دلاوری: ماههای اخیر برای بریتانیا دوران سختی بوده است. قیمت انرژی سر به فلک میکشد، تورم دو رقمی شده است، باسابقهترین ملکه این کشور درگذشت و نخست وزیرشان با کوتاهترین دوره خدمت استعفا داد.
احتمالاً همه اینها را از قبل میدانستید. اخبار بریتانیا در رسانههای جهان به طور گسترده پوشش داده میشود. با این حال، پشت تیترهای مبهم اخبار، ماجرای عمیقتری از ناکارآمدی اقتصادی طی چندین دهه است که درسهایی برای آینده دارد.
به نوشته آتلانتیک، در تصور آمریکایی، بریتانیا نه تنها والد سیاسی آمریکا، بلکه شریک فرهنگی این کشور نیز هست. کشوری ثروتمند که سرمایهداری مدرن و انقلاب صنعتی را به آمریکا هدیه داد. اما بر اساس اعداد و ارقام، بریتانیا به عنوان یک کشور ثروتمند، بسیار فقیر است. استانداردهای زندگی و دستمزدها در بریتانیا به طور قابل توجهی از بقیه اروپای غربی عقب مانده است. بر اساس برخی معیارها، دستمزدهای واقعی در بریتانیا کمتر از میزان آن 15 سال پیش است و احتمالاً در سال آینده حتی کمتر هم خواهد شد.
این فاجعه دهههاست که در راه بوده است. پس از جنگ جهانی دوم، اقتصاد بریتانیا کندتر از بسیاری از کشورهای قاره اروپا رشد کرد. در دهه 1970، بریتانیاییها بحثهای ملیای در مورد اینکه چرا عقب ماندهاند و چطور امپراتوری سابق به یک اقتصاد نسبتاً منزوی و خوابآلود تبدیل شد، داشتند. در دوران نخست وزیری مارگارت تاچر در دهه 1980، بازارها مقرراتزدایی شدند، اتحادیههای صنفی و کارگری از هم پاشیدند و بخش مالی به عنوان جواهری در اقتصاد بریتانیا ظاهر شد. تزریق نئولیبرالیسم توسط تاچر تأثیرات مستقیم و غیر مستقیم پیچیدهای داشت، اما از دهه 90 تا دهه اول 2000، اقتصاد بریتانیا پیشرفت کرد و رونق بازارهای مالی لندن پیشتاز این رشد بود. بریتانیا که در قرن نوزدهم به عنوان کارخانه جهان ثروتمند شد، در بیست و یکم به بانکدار جهان تبدیل شد.
زمانی که بحران مالی جهانی در سال 2008 آغاز شد، ضربه سختی بود و موتور محرکه اقتصادی بریتانیا را در هم شکست. دولت بریتانیا که نگران افزایش کسری بودجه بود، به جای بهبود بهرهوری یا افزایش تقاضا، سیاست ریاضت اقتصادی را در پیش گرفت. نتایج فاجعه بار بود و دستمزد واقعی برای شش سال متوالی کاهش یافت. در مواجهه با آنچه فینتان اوتول آن را «اضطراب کسل کننده ناشی از کاهش استانداردهای زندگی» می نامد، سیاستمداران محافظه کار یک لولو خرخره را برای مقصر دانستن برای این فاجعه پیدا کردند. آنها به رایدهندگان مضطرب فهرستی از خارجیها را ارائه کردند: بوروکراتهای اتحادیه اروپا در بروکسل، مهاجران، پناهجویان و هر کسی به جز تصمیمگیرندگان واقعی که قابلیت رقابت بریتانیا را از بین برده بودند. گروهی از رای دهندگان مسنتر، طبقه متوسط و به شدت نوستالژیک نسبت به گذشته درخشان انگلستان خواستار برگزیت –خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا- شدند و آن را به دست آوردند.
در 30 سال گذشته، اقتصاد بریتانیا خدمات مالی را به صنعت، دولت بریتانیا ریاضت اقتصادی را به سرمایهگذاری، و رای دهندگان بریتانیایی اقتصاد بسته و فقیرتر را به اقتصاد باز و ثروتمندتر ترجیح دادند. نتیجه قابل پیش بینی این انتخابها سقوط دستمزدها و کاهش خیرهکننده بهره وری بود. اگرچه رسانههای بریتانیا نگران هستند که روباتها همه شغلها را بگیرند، اما واقعیت به عکس آن نزدیکتر است. بین سالهای 2003 تا 2018، تعداد کارواشهای غلتکی خودکار (یعنی روباتهایی که ماشین شما را میشویند) 50 درصد کاهش یافت، در حالی که تعداد کارواشهای دستی (یعنی مردان با سطل و دستمال) 50 درصد افزایش یافت. همانطور که دانکن ولدون، اقتصاددان، در مصاحبه به من گفت: «بیشتر شبیه این است که انسانها شغل روباتها را میگیرند.»
این ممکن است یک مثال عجیب به نظر برسد، چراکه مشکل اقتصاد بریتانیا مشخصاً پیچیدهتر از اینها است اما این یک مثال گویا است. طبق اعلام فدراسیون بین المللی رباتیک، صنایع تولیدی بریتانیا نسبت به هر کشور ثروتمند دیگری تکنولوژی و اتوماسیون کمتری دارند. یک تحلیل از موسسه «پازل بهرهوری» انگلستان به این نتیجه رسید که خارج از لندن و خدمات مالی، تقریباً همه بخشهای اقتصادی بریتانیا نسبت به همتایان خود در اروپای غربی بهرهوری پایینتری دارد.
بنابراین، بریتانیا، اولین کشوری که صنعتی شد، همچنین اولین کشوری بود که صنعتزدایی شد. بریتانیا انقلاب بهرهوری را به وجود آورد که جهان را تغییر داد و اکنون برخی از بدترین آمارهای بهرهوری را در بین اقتصادهای بزرگ دارد. آنچه زمانی قدرتمندترین امپراتوری جهانیشده در دنیا بود، اکنون به صراحت به کاهش دسترسی به تجارت و مهارت جهانی رأی داده است. از زمان برگزیت، مهاجرت، صادرات و سرمایهگذاری خارجی همگی کاهش یافتهاند و احتمالاً در درازمدت اندازه اقتصاد بریتانیا را بیش از این کاهش میدهد.
کسانی که از بریتانیا دیدن کردهاند ممکن است تصویری را که من ترسیم میکنم تشخیص ندهند. این احتمالاً به این دلیل است که آنها با لندن آشنا هستند، نه کل کشور. همانطور که نوآ اسمیت نویسنده اقتصادی خاطرنشان می کند، قدرت لندن در خدمات مالی ضعف کلی اقتصاد انگلستان در نوآوری و تولید را پنهان کرده است. یا همانطور که مت کلاین تحلیلگر اقتصادی می گوید: «اگر از لندن چشمپوشی کنیم- که رونق آن تا حد ناخوشایند و زیادی به تمایل شرکتهای مالی آن به ارائه خدمات به الیگارشهای خاورمیانه و کشورهای شوروی سابق بستگی دارد - بریتانیا یکی از فقیرترین کشورهای اروپای غربی است.»
امروزه به نظر میرسد بریتانیا بین بیزاری جناح چپ از رشد اقتصادی و بیزاری جناح راست از باز بودن کشور به جهان گرفتار شده است. جناح چپ آکادمیک بریتانیا اخیراً به خانه جنبش نوظهور «رشد زدایی» تبدیل شده است، جنبشی که ادعا میکند نجات کره زمین مستلزم آن است که کشورهای ثروتمند دیگر به دنبال رشد اقتصادی نباشند. در سمت راست، فضای انتخاباتی تحت سلطه رایدهندگان مسنتر است که بیشتر به جنگ فرهنگی اهمیت می دهند تا رقابت اقتصادی. دانکن ولدون به من گفت: «در سال 2019، زمانی که بوریس جانسون و حزب محافظه کار اکثریت مطلق را در مجلس عوام به دست آوردند، اکثر افراد در سن کار به آنها رأی ندادند. من تقریباً مطمئن هستم که این اولین بار است که چنین اتفاقی می افتد. ما یک بلوک رایدهی پسااقتصادی، قدیمیتر و مستمریبگیر داریم که این امکان را دارند که ضد رشد باشند، زیرا مجبور نیستند به نتایج اقتصادی آن فکر کنند.»
بریتانیا در حال حاضر به درس عبرتی عینی برای کشورهایی تبدیل شده است که با سه گانه شوم صنعتزدایی، رشد زدایی و تحقیر خارجیها سر و کار دارند. با انتقال صنعت به کشورهای دیگر به نفع خدمات مالی، اقتصاد انگلستان انعطافپذیر نبود. تضعیف استانداردهای زندگی ناشی از این ضعف اقتصادی مردم را مستاصل کرد تا به دنبال مقصر باشند. محافظهکاران به دنبال مقصر به عامل آن در خارج از کشور اشاره کردند. برگزیت بیش از پیش جلوی رشد اقتصادی را گرفت و زمینه را برای سیرک سیاسی فعلی فراهم کرد.
ایالات متحده فهرستی متفاوت از مشکلات دارد. اما در آنجا نیز، سیاستمداران بخش صنعتی را به سمت انحطاط ساختاری هدایت میکنند، یک جناح چپ سیاسی وجود دارد که در مورد فضایل رشد اقتصادی بدبین است، و یک راست سیاسی که عموماً حول نفرت از خارجیها سازماندهی شده است. دشمنان پیشرفت میتوانند از میراث صنعتیشدن، بهره وری و جهانیشدن انتقاد کنند اما بریتانیا به ما نشان میدهد که وقتی یک ملت ثروتمند به هر سه اینها پشتپا میزند چه اتفاقی میافتد؛ به جای تبدیل شدن به یک آرمانشهر پسااقتصادی به کشوری بدحال، سست و توخالی تبدیل میشود.
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
2 روایت متفاوت از علت تاخیر در پرداخت یارانه نقدی آبان 1403
-
شوهران قاتل قصاص نمیشوند؟/ واکاوی حقوقی مجازات همسرکشی در ایران
-
جزئیات تازه از ماجرای واریز یارانه آبان/ سازمان هدفمندی یارانهها: یارانه هیچکس حذف نشده است
-
جنگ اوکراین به نقطه جوش رسید/ کییف پیام هشدار گرفت؛ حملات هوایی گسترده روسیه در راه است
-
ابطال مصوبه دولت در خصوص حقوق بازنشستگان
-
استقبال مولوی عبدالحمید از مسعود پزشکیان+ فیلم
-
فوری؛ ممکن است امشب قطعنامه صادر نشود
-
رانا و شاهین بازار خودرو را آتش زدند
-
فوری/ واریز یارانه نقدی آبان 1403+ فیلم