اکوایران: استفان والت، ستون‌نویس نشریه فارن‌پالیسی و پروفسور روابط بین‌الملل مرکز بلفر دانشگاه هاروارد است. او به تازگی یادداشتی با عنوان «چقدر باید نگران چین باشیم؟» منتشر کرده است. بخش اول این یادداشت مفصل پیش‌تر در اکوایران منتشر شد. در ادامه قسمت دوم و پایانی  یادداشت استفان والت را می‌خوانید:

شماره 4: آیا قدرت در آسیا بالانس خواهد شد؟

یکی از شکست‌های بزرگ شی این بود که تلاش بیشتری نکرد تا همسایگان چین را از پیوستن به یکدیگر برای کنترل پکن منصرف کند. قدرت رو به رشد چین طبیعتاً باعث نگرانی سایر کشورهای آسیایی می‌شد، اما اعلام علنی جاه طلبی‌های جهانی چین، استفاده از «دیپلماسی گرگ جنگجو»، واکنش بیش از حد به کوچکترین کج‌روی‌ها، و به کارگیری «تاکتیک‌های سالامی» تهاجمی علیه تایوان و همچنین در دریای چین جنوبی، مشکل را به شدت بدتر کرده است.

نتیجه این است که هند و ایالات متحده به نزدیک‌تر شدن ادامه داده‌اند و اکنون ژاپن و استرالیا در یک گفتگوی امنیتی چهارجانبه به آنها ملحق شده‌اند. توافق آکوس روابط استراتژیک (و همکار‌ی‌های امنیتی) بین ایالات متحده، استرالیا و بریتانیا را تقویت کرده است. ژاپن به سرعت در حال افزایش هزینه‌های دفاعی خود و بهبود روابط حساس خود با کره جنوبی است. کمی دورتر، اتحادیه اروپا کمتر و کمتر شیفته سرمایه‌گذاری‌های چین است و افکار عمومی در اروپا و آسیا نسبت به نقش جهانی چین بسیار محتاط‌تر شده‌اند.

با این حال، اثربخشی نهایی این اقدامات را باید منتظر ماند و دید. همانطور که قبلاً نوشتم، این ائتلاف بالانس‌کننده در آسیا با مشکلات قابل توجهی در اقدام جمعی مواجه است و اروپا نمی‌خواهد نقش استراتژیک عمده‌ای در آنجا ایفا کند. فاصله‌ای که این کشورها را از هم جدا می‌کند بسیار زیاد است (که ممکن است برخی از کشورها را وسوسه کند که در صورت آغاز مشکل در دوردست‌ها، عقب بکشند)، هیچ‌کس نمی‌خواهد به طور کامل دسترسی به بازار چین را از دست بدهد، و کشورهایی مانند کره جنوبی و ژاپن گذشته مشکل‌سازی دارند. بسیاری از این دولت ممکن است بخواهند به «عمو سام» اجازه دهند که چین را مدیریت کند و آن‌ها سواری مجانی بگیرند، چیزی که بازدارندگی را تضعیف می‌کند و در نهایت می‌تواند منجر به واکنش منفی شدید در ایالات متحده شود. اگر ایالات متحده بیش از حد متخاصم شود نیز همین دولت‌ها عصبی می‌شوند، زیرا آنها نمی‌خواهند تلفات جانبی درگیری چین و آمریکا باشند.

آمریکا و شرکای آسیایی‌اش امروز به‌طور فعال در حال ایجاد تعادل هستند – همان تلاشی که نظریه توازن قدرت/تهدید پیشنهاد می‌کند - اما اینکه آیا آنها کارهای درست را به اندازه کافی انجام می‌دهند یا نه یک نتیجه قطعی نیست. اگر این طور باشد، احتمال دستیابی چین به هژمونی در آسیا بسیار کمتر می‌شود و خطر جنگ کاهش می‌یابد. اگر نه، احتمالاً باید کمی بیشتر نگران باشید. در اینجا، خیلی چیزها به این بستگی دارد که ایالات متحده بتواند یک ائتلاف بالقوه متفرق را رهبری کند و تعادل درستی را بین اقدام بیش از حد  و کم کاری بیابد.

v021412dl-0615

شماره 5: بقیه دنیا چه خواهند کرد؟

موضوع نهایی به خودی خود مربوط به چین نیست، بلکه در مورد نحوه واکنش بقیه جهان است. یک الگوی واضح در حال ظهور است: کشورهای آسیایی که بیش از همه نگران چین هستند، به یکدیگر نزدیک‌تر شده و به سمت ایالات متحده جذب می‌شوند. اکثر اروپایی‌ها با اکراه از آمریکا پیروی می‌کنند زیرا هنوز به حمایت ایالات متحده وابسته هستند و بنابراین انتخاب زیادی ندارند. روسیه چاره چندانی ندارد جز اینکه به تنها قدرت بزرگ شریک خود بچسبد. و قدرت‌های متوسط در سرتاسر جهان ریسک خود را کاهش می‌دهند، زنجیره‌های تامین استراتژیک خود (تجارت و سرمایه‌گذاری، روابط دیپلماتیک و حمایت نظامی) را متنوع می‌کنند و سعی می‌کنند از انتخاب یک طرف اجتناب کنند. برای آفریقای جنوبی، عربستان سعودی، برزیل و برخی دیگر، رقابت بین چین و ایالات متحده فرصتی است تا قدرت‌های بزرگ را با یکدیگر بازی دهند و از روابط با هر دو سود ببرند.

مسئله کلیدی در اینجا این است که کدام یک از دو قدرت بزرگ، این بازی جدید را موثرتر بازی می‌کند. ایالات متحده در 30 سال گذشته حسن نیت زیادی را در سراسر جهان در حال توسعه هدر داده است و شکست‌های آن به چین فرصت بزرگی داده است. اما اقدامات خود چین - از جمله ابتکار «افتخارآمیز» کمربند و جاده – تغییری که خیلی‌ها انتظار آن را داشتند نبوده است. با نگاهی به آینده، به راحتی می‌توان نظم جهانی را دید که به طرز شگفت‌آوری شبیه به اوایل جنگ سرد است: ایالات متحده همسو با اروپا و بیشتر شرق آسیا و اقیانوس آرام، و چین همسو با روسیه و برخی از کشورهای کلیدی در جهان در حال توسعه، و سایر قدرت‌های متوسط بین آن‌ها نوسان می‌کنند. صف‌بندی‌ها دقیقا مطابق با هم نیستند، و برخی از بازیکنان تیم‌های خود را عوض کرده‌اند، اما الگوی کلی شبیه آن چیزی است که قبلاً دیده‌ایم.

یک چیز دیگر…

ممکن است ناشناخته‌های شناخته شده‌ای نیز وجود داشته باشند. اگر واقعاً می‌خواهید نگران چین باشید، یا اگر بزرگ کردن تهدید بخشی از شغل شما است، همیشه می‌توانید سناریوهای ترسناکی را که تشخیص صحت آنها برای افراد خارج از سیستم تقریباً غیرممکن است، دنبال کنید. ترس سرخ در دهه 1950 یک نمونه کلاسیک است: بسیاری از آمریکایی‌ها واقعاً معتقد بودند که تعداد زیادی از افراد به جامعه آن‌ها نفوذ کرده‌اند که تظاهر به میهن‌پرستی می‌کنند، اما در واقع مخفیانه به اربابان شرور خود در کرملین وفادار هستند. چنین ترس‌هایی بسیار اغراق شده بودند، اما رد کردن آنها نیز بسیار دشوار بود، زیرا چگونه می‌توانیم درونی‌ترین افکار و وفاداری‌های دیگری را بشناسیم؟

پس چقدر باید ترسید؟ من نمی‌دانم. اگر تاریخ راهنما باشد، ایالات متحده به احتمال زیاد نسبت به چالش احتمالی چین بیش از حد واکنش نشان خواهد داد تا کم‌تر از حد نیاز، و اشتیاق دو حزبی کنونی برای رویارویی با چین در جبهه‌های مختلف از این پیش‌بینی پشتیبانی می‌کند. اما اینکه فکر می‌کنید آیا آمریکا بیش از حد به چین توجه می‌کند یا خیلی کم، تا حد زیادی بستگی به نحوه پاسخ شما به پنج سؤال ذکر شده در بالا دارد. اگر تعدادی از کارشناسان باهوش چین فکرهای خود را جمع کنند و سعی کنند دامنه اختلافات را محدود کنند، بسیار سپاسگزار خواهم بود. حتی بهتر است که آنها این کار را به صورت علنی انجام دهند و منابع و استدلال‌های خود را تا حد امکان با جزئیات بیان کنند تا کسانی از ما که به این سؤالات اهمیت می‌دهیم بتوانیم در مورد این سؤال استراتژیک حیاتی بحث‌های آگاهانه‌تری داشته باشیم.