اگر صورت‌بندی ذهن تنها دستاورد ماست؛ اعتبارش با چه سنجیده می‌شود؟ بنابراین چگونگی سازمان دادن ذهن به ادراکاتش، درخور ژرف کاوی می‌شود.

ذهن آدمیزاد همواره پی شناخت جهان است، این جست‌وجو خود پرسشی نو می‌آفریند: از کجا بدانیم کنش ذهن ما برای شناخت پدیدارها، هستی و حقیقت معتبر است؟  یا در یک لایه دیگر از مرز علم وشبه‌علم در معنای عامش بپرسیم؟ پس باید بپرسیم واقعیت‌های بیرونی چگونه در ذهن ما نقش می‌بندند؟ آنگونه که هستند؟ یا ذهن ما چیزهایی به آنها می‌چسباند و آنها را صورت‌بندی می‌کند؟ یا اصلا حقیقت اشیا در دسترس نیست و آنچه به آن دسترسی داریم، تنها صورت‌بندی ذهن است؟ اگر صورت‌بندی ذهن تنها دستاورد ماست؛ اعتبارش با چه سنجیده می‌شود؟ بنابراین چگونگی سازمان دادن ذهن به ادراکاتش، درخور ژرف کاوی می‌شود.

ذهن آشفته و ساختار اندیشه

 آنچه به عنوان روش شناخت علمی، روش معتبر  و روش درست معرفی می‌شود؛ ناظر به چنین پرسش‌هایی است. در سوی روبرو ذهن آشفته، ذهنی است پر از ادراکات سازمان‌دهی نشده یا با روش نامعتبر ریخت گرفته. بله! همان ذهن ساخت‌یافته بر پایه اصول نادرست یا پیش‌فرض‌های ناسازگار. برای در امان ماندن از چنین آسیب‌هایی نه تنها شیوه شناخت جهان درنگیدنی می‌شود؛ فراترآنکه شیوه شناخت این سازماندهی‌های ذهن نیز به قلمرو آنچه باید شناخت، اضافه می‌شود و اعتبار و حدود این ساماندهی ارزیابی می‌شود. پس هم ساختار اندیشه و هم اعتبار شناخت در خور شناختن می‌شود.

منطق صوری و انتزاع مفاهیم

برای چنین اهدافی نخستین پیکربندی‌های ذهن، انتزاع مفاهیم کلی است که با تحلیل منطقی آنها به جنس، فصل، ذات و عرض پدیدارها دست می‌یابیم. اینجا ذهن می‌تواند از ابزار ترکیب و تجزیه مفاهیم بهره ببرد. درگام بعد نسبت مفاهیم انتزاع شده را باهم بسنجد، تا زمینه صدور نخستین احکام فراهم آید و از مرحله تصور به مرحله تصدیق پا بگذارد. در گام بعد ذهن می‌خواهد درستی و اعتبار گزاره‌های ساخته شده از آن مفاهیم و گزاره‌های ترکیب‌شده و تجزیه‌شده را بسنجد. در گام بعد بداند کدام گزاره می‌تواند برچسب علمی به خود بگیرد. ما اینگونه از منطق صوری، وارد فلسفه علم می‌شویم. از این‌جا ذهن از سطح منطق صوری فراتر می‌رود و به داوری علمی می‌رسد. جایی که سنجه، نه تنها سازگاری صوری، بلکه آزمون تجربی و کارکردی گزاره‌هاست.

روش علم

کتاب «روش علم؛ بازخوانی اسلوب‌های اندیشه علمی از عصر روشنگری تاکنون»
نوشته محمد طبیبیان - انتشارات دنیای اقتصاد

فلسفه علم و همنوایی ذهن و واقعیت

 در این چارچوب به باور برخی اندیشمندان نظریه یک ساختار و صورتبندی ذهنی منسجم و سازگار از واقعیت‌های درک شده است. نظریه توان توصیف، تبیین و پیش بینی پدیده‌ها را دارد. از این منظر، علم پیامد همنوایی میان ساختار ذهن و داده‌های واقع است. اما همین هماهنگی میان ذهن و واقعیت، خود سرآغاز پرسش‌های تازه‌ای است. گویی در دل این همنوایی، گره‌گاه‌هایی پنهان مانده است. آیا ذهن بی‌فرم سراغ مشاهده هستی می‌رود؟ یااینکه انتزاع‌ها و صورتبندی‌ها و نظریه‌های پیشین به تدریج به او عینکی می‌دهد که همواره با نظریه و در نظریه است و اینگونه جهان را به نظاره نشسته؟ اکنون می‌توان پرسید چگونه ادارکات حسی به ذهن راه می‌یابند؟ با دستکاری ذهن یا بی دستکاری ذهن؟

پدیدارشناسی ادراک و انتزاعات پیشینی

 اکنون پرسش این می‌شود که این انتزاع‌ها چقدر پیشینی‌اند یا برآمده از تجربه‌اند؟ به دیگر سخن انتزاع‌ها خود فرم گرفته از تجربه‌های پیشینی‌اند. حالا که از نقش پیش‌ساخته‌های ذهن در مشاهده گفتیم، نوبت به بررسی چیستی پس‌ساخته‌های آن بعد از مشاهده می‌رسد؟  آیا ذهن پس از دریافت ادراکات حسی به فعالیت های خود با انتزاعات پیشینی ادامه می‌دهد و ادراکات آزاد شده از تجربه‌های حسی را به دست می‌آورد؟ این گزاره‌های نو و آزاد از تجربه با چه سنجه‌ای ارزیابی می‌شوند و قلمرو اعتبار آنها تا به کجاست؟

خردورزی و مهارت شناخت

حالا انگار ذهن پهنه‌های نوینی را می‌یابد و برآن چیره می‌شود و از بند ندانستن‌ها رها می‌شود و آگاهی‌اش،  آزادی‌اش می‌شود. به اندازه آگاهی‌اش، آزاد می‌شود. می‌سازد، ویران می ‌کند، قواعد عامی را کشف می کند که در برابر نقدها پیروز شده‌اند و دوام آورده‌اند. آنها را تدوین می‌کند و اینگونه خردش با خردورزی مستقر می‌شود. به نظر می رسد خردورزی کنشی ناگزیر است؛ چرا که خرد با محدودیت موادِ در دسترس روبروست. یا داده‌ها تغییر می‌کنند یا فروض یا شرایط. بنابراین برای رسیدن به شناخت معتبر، پاسداری از منطقِ صوری تنها شرط لازم خرد است و شرط کافی، تطابق با داده‌ها، شرایط و پیش‌فرض‌های جدید است.

اما نباید از نظر دور داشت که خردورزی خود مهارت است. هرچه ورزیده‌تر شود؛ تواناتر می‌شود. اینکه سازگاری کنش‌های ذهن ما به چه معناست و چگونه بهبود می باید؛ می‌تواند با تعریف و تدقیق موضوعِ تامل و حد ومرزهای  آن آغاز شود. تعریف مساله به صورت مبهم و تدقیق نشده، تامل و درنگ را از خشت نخست کژ می‌نهد. تمرین بر ایستادن بر مساله و نپریدن از آن به این و از این به آن، تمرین خردورزی است. در گام بعد شناخت روش‌های قیاس و استقرا و قلمرو اعتبار آنها بسیار راهگشا خواهد بود.

زبان و ساختار اندیشه

شناخت پیوند میان ساخت زبانی و اندیشه از دیگر ابزارهای خردورزی است. زبان منسجم حاکی از اندیشه منسجم و زبان آشفته؛ همان ذهن آشفته است. درنگ و اندیشه بر پدیدارهای گوناگون، زبان درخور خویش را می‌خواهد و فروکاستن آن و ساده‌سازی آن به معنای علمی بودن آن نیست. آنچه پیچیده و لایه لایه است را نمی‌توان به یک لایه‌اش فروکاست و آنرا علمی خواند. قالی هزار شانه را موکت خواندن نه آنرا علمی می کند و نه قابل فهم؛ بلکه امکان شناخت قالی را از بُن از میان برمی‌دارد. بنابراین زبان هم ساختار اندیشه را دارد. آنچه ساختار معتبر دارد، سزاوار پاسداری است.

 

برای اینکه در این‌باره بیشتر بدانید کتاب روش علم نوشته محمد طبیبیان را بخوانید.