بازخوانی اندیشه جرج برکلی، 340 سال پس از تولد او
22 اسفند مصادف با 12 مارس، سیصد و چهلمین سالروز جرج برکلی، فیلسوف بریتانیایی، است.
احتمالاً نام دانشگاه برکلی را شنیدهاید. این دانشگاه نام خود را از فیلسوف بریتانیایی، جرج برکلی، گرفته است. جرج برکلی فیلسوف و کشیش ایرلندی، یکی از برجستهترین نمایندگان تجربهگرایی آنگلوساکسون و ایده آلیسم یا ایدئالیسم ذهنی است. نظریات او تأثیر عمیقی بر فلسفه مدرن داشته است.
برکلی در ۱۲ مارس ۱۶۸۵ در شهرستان کیلکنی، ایرلند، به دنیا آمد. در سال ۱۷۰۰ وارد کالج ترینیتی دوبلین شد و در آنجا با اندیشههای نوین فیلسوفانی مانند جان لاک و آیزاک نیوتن آشنا شد. او در سال ۱۷۰۹ نخستین اثر مهم خود، «جستاری دربارهٔ نظریهٔ جدید تصور» یا (آنطور که برخی ترجمه کردهاند) «نظریهای تازه در باب ابصار» را منتشر کرد. از دیگر آثار مهم او میتوان به «رساله در اصول علم انسانی» (۱۷۱۰) و «سه گفتوگو میان هیلاس و فیلونوس» (۱۷۱۳) اشاره کرد.
برکلی به عنوان یک تجربهگرا، معتقد بود که تمام دانش ما از تجربه حسی ناشی میشود. او با انکار وجود ماده مستقل از ذهن، استدلال کرد که اشیاء تنها به واسطه ادراک ما وجود دارند. به عبارت دیگر، «بودن یعنی ادراک شدن». این دیدگاه به «ایدئالیسم ذهنی» معروف است و بیان میکند که واقعیت خارجی مستقل از ذهن وجود ندارد و تمام آنچه ما به عنوان واقعیت تجربه میکنیم، مجموعهای از ادراکات و تصورات ذهنی است.
برکلی رابطه علیت را محدود به اذهان میدانست و معتقد بود که تنها موجودات دارای اراده میتوانند علت باشند. او استدلال میکرد که تصورات حسی ما توسط خداوند ایجاد میشوند و بنابراین، خداوند علت نهایی (علت العلل) تمام تجربیات حسی ماست. این دیدگاه نشاندهنده نقش مرکزی خداوند در نظام فلسفی برکلی است، به طوری که او را به عنوان ضامن پیوستگی و ثبات درک ما از جهان معرفی میکند.
فلسفه برکلی با واکنشهای مختلفی روبهرو شده است. برخی فیلسوفان، مانند دیوید هیوم، دیدگاههای او را توسعه دادند، در حالی که دیگران نقدهایی بر ایدهآلیسم ذهنی او وارد کردند. با این وجود، تأثیر برکلی بر فلسفه مدرن غیرقابل انکار است و مباحث او همچنان در حوزههای معرفتشناسی و متافیزیک مورد توجه قرار میگیرد.
هستی، ادراک است
جوهر اندیشه برکلی در کتاب «رساله» اولیه منتشر شده در سال 1710 یافت میشود و «سه گفتوگو» تلاشی را برای توضیح گفتوگوی اول تشکیل میدهد. تز Esse est percipere et percipi (شرط وجود، درک شدن توسط حواس است) بیان میکند که وجود یک شیء فقط در ادراک شدن آن است، esse est percipi؛ که ادراک ذهن (یا روح) آن را بهعنوان ایدهها نشان میدهد و تا آن حد، همانطور که آن را درک میکند، خود را به عنوان یک ادراککننده ( esse est percipere) تعریف میکند. به عبارت دیگر «هستی، ادراک است».
تجربهگرایی و لیبرالیسم
برکلی نیز مانند تجربهگرایان بریتانیایی (لاک، هیوم، اسمیت) نقدی بر فلسفه عقلگرایانه دکارتی و جزماندیشی متافیزیکی داشت. این نگرش زمینه را برای تفکر باز و شکاکیت علمی فراهم میکند، که یکی از اصول بنیادین لیبرالیسم است. لیبرالیسم نیز بر عقلانیت، تجربهگرایی و نقد جزماندیشی تأکید دارد.
لیبرالیسم بر فردگرایی تأکید دارد و بر این باور است که انسانها دارای حق انتخاب و آزادی اندیشهاند. برکلی نیز واقعیت را بر اساس ادراک ذهنی فرد تعریف میکند: «بودن یعنی ادراک شدن». این دیدگاه، اگرچه در حوزه فلسفی مطرح شده، اما به نوعی ذهنمحوری و نقش فرد را در شکلگیری واقعیت برجسته میکند که به برخی اصول لیبرالیسم شبیه است.
برکلی بهشدت با مادهگرایی (ماتریالیسم) مخالف بود و این دیدگاه تا حدی به لیبرالیسم محافظهکارانه (مانند لیبرالیسم جان لاک) نزدیک است که تلفیق دین و آزادیهای فردی را امکانپذیر میداند. برکلی از اخلاق دینی در سیاست و جامعه حمایت میکرد که این امر با برخی شاخههای لیبرالیسم اخلاقی و محافظهکارانه همخوانی دارد.
برکلی و مسئله معرفتشناسی
همان طور که گفتیم برکلی در فلسفه خود ایدئالیسم ذهنی را مطرح کرد و استدلال کرد که واقعیت فقط در ادراکات ذهنی ما وجود دارد. او معتقد بود که هیچ جهان مادی مستقلی وجود ندارد، بلکه هر چیزی که ما بهعنوان «واقعیت خارجی» تجربه میکنیم، صرفاً مجموعهای از ادراکات است که خداوند در ذهن ما ایجاد میکند.
بنابراین از این جنبه میتوان میان اندیشه او و برخی فیلسوفان (مانند هایک و میزس) که به ذهنیتگرا موسوم هستند شباهتهایی دید. هایک معتقد بود که ذهن انسان انتزاع نمیکند، بلکه از انتزاع تشکیل شده است. لودویگ فون میزس نیز در نظریه کنش انسانی (Human Action)، ذهنیت را به عنوان یک اصل کلیدی در اقتصاد پذیرفت. این دو، معتقد بودند آگاهی و شناخت انسان محدود است و به کارکردها و اهمیت دانش ضمنی در زندگی بشر قائل بودند.
اما ذهنگرایی میزس و هایک مبتنی بر انتخاب فردی و کنش اقتصادی است، نه بر ایدئالیسم مطلق برکلی. میزس و هایک بر واقعیت ذهنی ارزشها و ترجیحات انسانی تأکید دارند، اما برخلاف برکلی، قبول دارند که دنیای خارج واقعاً وجود دارد و انسان دارای محدودیتهای شناختی است و در برابر محدودیتهای عینی اقتصادی قرار دارد.
فردریش فون هایک و لودویگ فون میزس
از این منظر، اگرچه میزس و هایک و برکلی هر سه بر ذهنیت تأکید دارند، اما تفاوتی کلیدی وجود دارد، برکلی معتقد است ذهن، واقعیت را خلق میکند و جهان مادی مستقل نیست. اما میزس و هایک معتقد هستند انسانها در جهانی واقعی و محدودیتهای اقتصادی کنش میکنند، اما ارزشها و اولویتهای اقتصادی ذهنیاند.
جرج برکلی با ارائه نظریات بدیع در مورد ماهیت واقعیت و ادراک، نقش مهمی در تحول فلسفه غرب ایفا کرد. برکلی در ۱۴ ژانویه ۱۷۵۳ در آکسفورد، انگلستان، درگذشت.
شهر برکلی، در شهرستان بریستول، ماساچوست، در ایالات متحده به نام جورج برکلی نامگذاری شد. یک کالج مسکونی و یک مدرسه علمیه اسقفی در دانشگاه ییل نیز نام برکلی را دارند.
در سال ۱۸۶۸ میلادی پس از ادغام دو دانشگاه قدیمی، دانشگاه برکلی تأسیس شد که به افتخار فیلسوف بریتانیایی نامگذاری شده است.
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
ایران در شرف پاکستان شدن
-
کافه وریا غفوری پلمپ شد
-
بزرگترین حمله پهپادی اوکراین به مسکو همزمان با مذاکرات صلح در جده
-
مالک جدید هایپراستار تهران مشخص شد
-
رئیس اتاق تهران نسبت به فعال شدن مکانیزم ماشه هشدار داد
-
فوران خشونت در شام پسااسد؛ کار تهران با دمشق و آنکارا بالا میگیرد؟
-
اولین پرواز آزمایشی تاکسی هوایی در مسیر تهران-زنجان
-
بورس بدون حمایت همچنان در حال ریزش
-
عامل انحراف بانک مرکزی از نرخ هدف