دولت و آزادی انسان‌ها  

دولت در طول تاریخ به یک پایگاه قدرت بزرگ تبدیل شده است. انحصار قدرت در دست یک عده خاص، حتی اگر آن افراد به مصلحت مردم رفتار کنند، برای آزادی مردم و جامعه خطرناک خواهد بود. افرادی وجود دارند که به جای ما تصمیم می‌گیرند، به جای ما فکر می‌کنند و به جای ما پول خرج می‌کنند و تمام بهانه آن‌ها این است که خیرخواهمان هستند. اما در این میان باید توجه کرد که مقصر دولت مردان و سیاسیون نیستند، بلکه آن‌ها افرادی با منافع شخصی، مانند کسب منافع مالی و یا  ارزش‌های معنوی هستند. و مقصر اصلی خود شهروندان هستند که اختیار تمام امور خود را به دولت سپرده‌اند و دولت هم در مقابل، آزادی‌های آن‌ها را محدود کرده است. در این شرایط سرنوشت شهروندان، در اتاق های در بسته و در لابی‌گری‌ها رقم خواهد خورد. زیرا که نمایندگان مجلس برای آن که بتوانند قدرت خود را حفظ کنند نیاز به جلب رای مردم دارند و برای جلب آرا، احتیاج به معامله منافع است.

ایجاب یک دولت محدود

اما فریدمن معتقد است، این یک قدرت یکپارچه مانند دولت‌های کومونیستی نیست، بلکه قدرت به تکه‌های بسیاری میان قدرتمندان سیاسی و اقتصادی تقسیم شده است، که کدام سعی دارند در این رقابت پیروز شوند و دولت در اکثر کشمکش‌ها یک سر ماجرا است. دولتی که با یک بدنه عظیم از نیروی انسانی و مالی، تصمیم می‌گیرد که افراد در جامعه چه رفتاری داشته باشند. دولت سیاست‌هایی را اعمال می‌کند که یکدیگر را خنثی می‌کند و یا تاثیرگذاری آنچنانی ندارد و تنها کارکرد آن‌ها از بین بردن منابع مالی و انسانی کشور است.

فریدمن چند پارگی قدرت را، راه‌حلی برای رفع این معضل می‌داند. با استفاده از این راه‌حل می توان محاسبه کرد که این قدرت چه مقدار ناکارآمد است. او در این مستند ما را با خود به دویست سال پیش در آمریکا می‌برد، زمانی که قانون اساسی ایالت متحده آمریکا برای حفظ آزادی انسان‌ها، تدوین شده است، قانونی که در پنجاه سال اخیر، به سبب آنکه ما دولت را یک بانی خیر تصور می‌کنیم، کارکرد خود را از دست داده است. و تنها دست آورد آن برآورده نشدن آرزوها و خدشه دار شدن آزادی‌هایمان بوده است. پس از بحران اقتصادی ۱۹۳۰ در آمریکا، سرمایه‌داری یک ایده شکست خورده به نظر می‌آمد. در این میان، سیاست‌ها منجر به ایجاد دولتی شد که امروزه به آن «دولت رفاه» می‌گویند. سیاست‌هایی که با حسن نیت و با هدف توسعه عدالت و رفاه شروع به اعمال تبعیض و کنترل قیمت‌ها و درآمدها کردند. در این سیستم، جوانتر‌ها به دلیل آنکه مشمول پرداخت مالیات سنگین می‌شوند و سالمندان هم از آنجا که استانداردهای مطلوبشان محقق نمی‌شود، شاکی هستند. و همچنین فساد مالی و اسراف سازمان‌ها هزینه بسیاری را بر دوش جامعه تحمیل می‌کند. اولین راهی که به ذهن دولت مردان می‌رسد، راه‌اندازی یک سازمان مجهز با مخارج بالاست که شکایات و فسادهای اخلاقی را ردیابی کند. فریدمن معتقد است که دست نامرئی آدام اسمیت، در بازار سیاست نیز کارکرد خود را دارد. منتهی، در این بازار دست نامرئی افرادی را که با اهداف جمعی وارد می‌شوند کنار زده و از افراد با منافع شخصی حمایت می‌کند. از آنجا که، منافع شخصی قابل ارزیابی و پیگیری و منافع جامعه پیچیده است و در عین حال هیچ ولی‌نعمتی ندارد و در اینکه چه کسی نماینده مجلس و رئیس‌جمهور باشد هیچ تفاوتی ایجاد نمی کند. تا زمانی که ما راه حل را درون دولت جست‌وجو کنیم به بن‌بست خواهیم رسید. فریدمن معتقد است، در هر جای دنیا اگر گروهی بخواهند کنترل گروه دیگر را در دست بگیرند، ابتدا در جامعه احساس انزجار ایجاد شده و در مرحله بعد سرپیچی و سرکشی رخ خواهد داد. مردم در دنیا به خطرات وجود یک دولت بزرگ پی برده‌اند. اما، در حالی که یک منفعت عظیم این بروکراسی برای مردم، همان حقوقی است که در ازای کار در آن بروکراسی برای امرار معاش خود دریافت می‌کنند، کوچک کردن دولت و اصلاح سیستم در سطح کلان و خرد اصلا کار ساده‌ای نخواهد بود. تنها راه‌حل در این وضعیت، کنترل بودجه دولت و اختصاص بودجه‌ای ثابت به دولت است. در کنار اعمال سیاست‌هایی که مخارج دولت را محدود می‌کند، باید تفکرات جمعی نیز اصلاح شود. یک بلوغ نهادی در جامعه، که ما را به وظایف محدود دولت در زمینه دفاع در برابر دشمن، حل و فصل اختلافات داخلی و برقراری نظم آگاه سازد.