چهره روز؛
جلال آل احمد؛ کاتب غربزدگی و مرد چاه و چاله
18 شهریور ماه، سالگرد درگذشت جلال آل احمد است. مردی که «غرب زدگی» را مکتوب کرد و به روایت خودش گرفتار «چاه و چاله» بود.
«جلال آل احمد یکی از نمونههای جالب توجه «اغتشاش فکری» بود، نمایندۀ بارز آن چیزی در تاریخنویسی که فریدون آدمیت «آشفتگی در فکر تاریخی» نامیده است.»
این توصیف جواد طباطبایی از جلال آل احمد است. آل احمد با «غرب زدگی» شناخته میشود، او مفهوم «غرب زدگی» را از احمد فردید -استاد فلسفه دانشگاه تهران که به فیلسوف شفاهی معروف است- گرفته بود. کتابی که در آن غرب زدگی را چیزی مثل وبازدگی میداند و ماشینیسم را نقد میکند، در واقع اساس کتاب غربزدگی نفی ماشین است. آل احمد مفهوم ماشینیسم را هم از مارکس وام گرفته اما تعابیر و تحلیلهای او سطحیتر از مارکس است.
جلال آذر 1302 چشم به جهان گشود و 18 شهریور 1348 چشم از جهان فروبست. سال 1323 به حزب توده پیوست و سال 26 از آن جدا شد. جلال سال 1324 با سیمین دانشور ازدواج کرد. آل احمد علاوه بر آثار داستانی، چند جستار غیرداستانی دارد. «در خدمت و خیانت روشنفکران»، «ارزیابی شتابزده» و «کارنامه سه ساله» از این جملهاند.
آل احمد متأثر از ایدئولوژی چپ و در واقع مارکسیست بود. او در اشاعه دشمنی با غرب در ایران نقش پررنگی داشت و از این رو پس از انقلاب مورد توجه بخشی از انقلابیون بود.
جلال نام زندگینامه خودنوشتش را «یک چاه و دو چاله» گذاشته است. در کتاب یک چاه و دو چاله، میتوان او را واضح و بدون سانسور دید. جلال در یادداشتهایی آشفته و با ریتم تند از چند ماجرای تلخی که طی سالهای فعالیتش با آنها مواجه شده نوشته است. در ماجرای رابطهاش با موسسه فرانکلین جلال مینویسد آنها درگیر زدوبند و روابط کاری ناسالماند. صنعتیزاده را آدم غربیها میداند که، به کمک افرادی از وزارت فرهنگ، پول روی پول میگذارد و جالب اینکه او را تهدید به مصادرهی فرانکلین در آینده میکند، اتفاقی که حدود ۱۵ سال پس از نوشتهی جلال واقعاً رخ داد. آل احمد در جایی «یارشاطر» را نیز «بار قاطر» خطاب میکند. سیمای جلال در یک چاه و دو چاله سیمای مردی انتقادناپذیر، تندخو و قدرناشناس است.
خشایار دیهیمی در جایی میگوید: «آلاحمد روشنفکر نبود چون در تمام دوره فعالیتهای اجتماعی و سیاسیاش وابستگی حزبی داشت».
روایت جواد طباطبایی از جلال آل احمد
سیدجواد طباطبایی در بخشی از کتاب «ملّت، دولت و حکومت قانون» درباره جلال آل احمد اینگونه مینویسد:
«آل احمد، بهرغم مطالب تاریخی بسیاری که نوشته، و خود نیز ادعای توضیح تاریخی «غربزدگی» را داشت، تاریخنویس در معنای دقیق کلمه نبود. او، به خلاف خلیل ملکی، سیاستورز در معنای دقیق نیز نبود، اما موضعی سیاسی داشت و، اگرچه سنگ اصلاح کشور را بر سینه میزد، ولی همچنان به دیدگاههای جهانوطنی حزب توده و میهن شوراها وفادار مانده بود.
در نوشتههای او هیچ قرینهای وجود ندارد که او به ایران و مسائل واقعی آن نظری داشته است. آل احمد، نخست، ایدئولوژی خود را به عنوانِ اصل وضع و آنگاه کوشش کرده است موادی را که میتوانست با ویژگیهای آن سازگار باشد بیاید و توجیهی برای آن ایدئولوژی بیاید.
افزون بر مارکسیست بودن آل احمد، که او را مجبور میکرد پیوسته پیکاری میان دو طبقه را با ارجاع به مارکسیسم مبتذل حزب توده و بقایای جهان سومی آن توضیح دهد، در تاریخنویسی، او یک ایراد بزرگ نیز داشت: آل احمد، به عنوان مارکسیست خوب، هرگز نتوانست با پشتوانۀ الهیاتی مارکسیسم تصفیۀ حساب کند.
اینکه در نوشتههای او پیکاری میان تهران و تبریز، بمبساز قفقازی و روشنفکر تازه از فرنگ برگشته، سخنگویان به زبانهای محلی، که به رادیو بغداد و قاهره گوش میدادند، و روشنفکران تهرانی تازه از فرنگ برگشته، که او آنها را «قرطی» میخواند، وجود دارد - تکرار ابدی پیکار ازلی خوبی و بدی در یزدانشناخت مانوی! پیکار میان دو گروه، در تحلیل نهایی، گرتهای از پیکار میان خیر و شرّ و محتوم بودن پیروزی آن بر این است. به این اعتبار، نه تنها نوشتههای آل احمد، چنانکه گذشت، اعتباری تاریخی ندارد، بلکه مانعی در راه تاریخنویسی نیز هست، و جای شگفتی نیست که همۀ کسانی که کوشش کردهاند تاریخی ایدئولوژیکی بنویسند تاریخ را در مَسلخِ ایدئولوژی قربانی کردهاند.
نیازی به گفتن نیست که در این نوع تاریخنویسی جایی برای «ایران» نیز نمیتوانست وجود داشته باشد. در این روایت «تاریخی» ایران وجهالمصالحۀ پیکاری بود که میان قفقاز - خیر و تهران - شرّ جریان داشت و هدف «تاریخ» نیز جز فراهم کردن زمینۀ پیروزی نهایی خیر بر شرّ نبود.
در این روایت اهمیتی نداشت که صمد بهرنگینامی شنا نمیدانست، یا جهانپهلوان تختی مشکل دیگری داشت که شاید تنها نقطۀ مشترک آن پهلوان و خود آل احمد باشد؛ مهم این بود که «شهادت» او میتوانست آبی به آسیاب این پیروزی بریزد.
آنچه در آن نوع «روایتسازیهای» ناشیانه مغفول بود این لطیفه بود که پیروزیهایی که با چنان روایتهایی به دست میآید میتواند از شکست بدتر باشد. برای فهم چنین نکتههای لطیفی به دانش و بینشی نیاز بود که آل احمد و همپیالگان او فاقد آن بودند.
روایت همۀ اینان، در ناراستی و نادرستی بنیادین آن، تنها میتوانست راه جنهم را با حُسن نیّتها سنگ فرش کند. جای خوشوقتی است که ایران از کنار پرتگاهی که آل احمدها و شریعتیها – و البته فداییانِ مجاهدِ قفقازی آنان – آن را به سوی آن رانده بودند گذشت. برهانی بر اینکه سنگ خارای ایران از باد و باران گزند نمییابد و این سرو بلند با هر بادی که در آن میافتد خَم میشود، اما نمیشکند. مسئله این است که ایران چه بود، و هست، که آل احمدها و شریعتیها توان فهم آن را نداشتند؟»
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
شوهران قاتل قصاص نمیشوند؟/ واکاوی حقوقی مجازات همسرکشی در ایران
-
نقشه راه ضدایرانی در شورای حکام/ چرا مذاکرات گروسی در تهران بیثمر شد؟
-
جزئیات تازه از ماجرای واریز یارانه آبان/ سازمان هدفمندی یارانهها: یارانه هیچکس حذف نشده است
-
جنگ اوکراین به نقطه جوش رسید/ کییف پیام هشدار گرفت؛ حملات هوایی گسترده روسیه در راه است
-
ابطال مصوبه دولت در خصوص حقوق بازنشستگان
-
انتقاد تند پزشکیان از غرب: شما مرد هستید که با بمب زنان و کودکان را کشتار میکنید!
-
تصویب قطعنامه حقوق بشری علیه ایران
-
استقبال مولوی عبدالحمید از مسعود پزشکیان+ فیلم
-
بازار مسکن ایران در دور دوم ترامپ چطور رفتار خواهد کرد؟