اهالی علوم اجتماعی بیش از یکصد سال است که از خلال مقایسۀ پیشکش و مبادله امید دارند آلترناتیوی را برای اقتصاد مبادله‌محور کاپیتالیستی بیابند. پرسشی که ظاهراً هیچ‌گاه برایشان مطرح نشده این است که چه کسی در اقتصاد کاپیتالیستی مانع ردوبدل کردن پیشکش میان افراد می‌شود؟

از میان سه متفکری که معمولاً در گروه‌های دانشگاهی جامعه‌شناسی آنان را بنیان‌گذاران اصلی این دیسیپلین می‌شناسند (کارل مارکس، ماکس وبر و امیل دورکیم)، مارکس و وبر در بخش اعظم دورۀ کاری‌شان خود را اقتصاددان می‌دانستند. عنوان شناخته‌شده‌ترین اثر این دو یعنی «سرمایه/کاپیتال» مارکس و «اقتصاد و جامعه» وبر شاهدی بر این مدعاست. مارکس خود بنیان‌گذار مکتبی در اقتصاد است که به برکت موفقیت سیاسی پیروان آن در قرن بیستم امروز کمتر کسی است که حداقل نامش را نشنیده باشد. وبر به مکتبی اقتصادی با نام «مکتب تاریخی اقتصاد آلمان» تعلق داشت. تورشتاین وبلن اقتصاددان و جامعه‌شناس آمریکایی که یکی از بنیان‌گذاران مکتب نهادگرایی در اقتصاد نیز هست تحت تأثیر همین مکتب بود. اعضای برجستۀ دیگر آن مانند ورنر سومبارت امروز کمتر از وبر شناخته شده‌اند، ولی معمولاً در کتب تاریخ نظریۀ جامعه‌شناسی اشاره‌ای به نام آنان می‌گردد.

از میان این سه بنیان‌گذار تنها دورکیم بود که مطلب چندانی که بتوان آن را جزوی از نظریۀ اقتصادی تلقی کرد ننوشت و همین دورکیم بود که توانست برای نخستین بار جامعه‌شناسی را به‌عنوان یک دیسیپلین دانشگاهی دارای کرسی از آن خود جا بیندازد. البته کتاب «دربارۀ تقسیم کار اجتماعی» او موضوعی را مورد بررسی قرار می‌دهد که چندان بی‌ارتباط به نظریۀ اقتصادی نیست. تقسیم کار و پیچیده‌تر شدن آن در جوامع صنعتی همواره موضوعی مورد علاقۀ اقتصاددانان بوده است. ولی موضوع این کتاب در درجۀ اول پیرامون اخلاق است. بحثی سیستماتیک، ولو نادرست، پیرامون موضوعاتی از قبیل ارزش، پول، سرمایه، تورم، بیکاری، رونق، کساد، مبادله یا تاریخ اقتصادی جوامع در آثار دورکیم کم‌وبیش غایب است. در عوض مارسل موس، خواهرزادۀ دورکیم، کتابی پیرامون پدیدۀ پیشکش (Gift) در جوامع کهن دارد. اهالی علوم اجتماعی بیش از یکصد سال است که از خلال مقایسۀ پیشکش و مبادله امید دارند آلترناتیوی را برای اقتصاد مبادله‌محور کاپیتالیستی بیابند. پرسشی که ظاهراً هیچ‌گاه برایشان مطرح نشده این است که چه کسی در اقتصاد کاپیتالیستی مانع ردوبدل کردن پیشکش میان افراد می‌شود؟ در همین جوامع کنونی می‌توان مصادیق چشمگیری از فعالیت مبتنی بر پیشکش را ذکر کرد. برای نمونه خدماتی که دانشنامۀ ویکی‌پدیا ارائه می‌دهد. پایه‌گذاری یک نظام اقتصادی مبتنی بر پدیده‌ای رایج در اجتماعات قبیله‌ای اما بحث دیگری است.

بیشتر بخوانید
خطاهای جامعه‌شناسی / بخش یکم: آیا جامعه‌شناسی «چپ» است؟

در ایران دولتی و بوروکراتیک بودن بیش‌ازحد امر آموزش - از دورۀ پیش‌دبستانی تا پسادکتری - باعث شده است که منطق حاکم بر طبقه‌بندی علوم بیش از آنکه به تاریخچۀ مختص این حوزه‌ها و همکاری‌ها و کشمکش‌های درونی میان فعالین آن‌ها بستگی داشته باشد، به‌سادگی امور بوروکراتیک و مسائل اداری ربط پیدا کند.

البته در متون انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی که از زمان بنیان‌گذاری تاکنون نوشته شده‌اند ارجاع به اقتصاد و اقتصاددانان بسیار دیده می‌شود. در اغلب این ارجاعات نظریات یک طیف مشخص از اقتصاددانان تحت تأثیر آلفرد مارشال مد نظر بودند. ارجاع به نام هایک و فریدمن در متون جامعه‌شناسی یا انسان‌شناسی اقتصادی – یا حتی در متون اقتصاددانانی مانند ژوزف استیگلیتز - بسیار صورت می‌گیرد، ولی بیش از آنکه نظریات هایک و فریدمن در این متون مد نظر باشد، پندارهای این نویسندگان از آنچه هایک و فریدمن گفته‌اند هدف نقد و حمله قرار می‌گیرد. ارجاع به نام هایک و فریدمن در متون اهالی علوم اجتماعی بیشتر جنبۀ اسطوره‌ای دارد و ناشی از شهرت آنان در رابطه با رویدادهای اواخر سدۀ بیستم است.

مارکس وبر دورکیم

اما این نادیده گرفتن نظریۀ اقتصادی یا پایبندی به نظریه‌های نادرست اقتصادی – مانند مارکسیسم، مکتب تاریخی اقتصاد، مکاتب کینزی و... – چه پیامدهایی دارد؟

از نگاه میزس نظریۀ اقتصادی تکامل‌یافته‌ترین بخش از مجموعۀ علوم اجتماعی تا زمان خود او بود. واقعیتی که به نظر نمی‌رسد تا زمان ما هم تغییر چشمگیری کرده باشد. قضایای موجود در نظریۀ اقتصادی جهان‌شمول و یقینی هستند. برای نمونه تلاش برای رد اصل رجحان زمانی (time preference) یا رد این گزارۀ بنیادین که «نمی‌توان بیش از میزان تولید مصرف کرد» یا رد تمثیل مشهور«پنجره‌های شکسته» از فردریک باستیا مستلزم انکار بدیهیات منطق است و شاید غیرعقلانی‌تر از این باشد که کسی تلاش کند قضایای بنیادین ترمودینامیک یا مکانیک را - در شرایط خاصی که این قضایا آن را فرض می‌گیرند – رد کند. البته در پاسخ گفته می‌شود که ما نیز عمومیت آن شرایط خاصی را که این قضایای اقتصادی تحت آن مطرح می‌شوند رد می‌کنیم. کسانی که چنین می‌گویند خوب است توضیح دهند که برای مثال تحت کدام شرایط و در کدام بهشتی می‌توان بیش از آنچه تولید شده است مصرف کرد؟

نظریۀ اقتصادی مد نظر میزس از همین قضایای یقینی بنیادین آغاز می‌کند و با روش قیاسی به استنتاج گزاره‌های یقینی دیگر می‌پردازد. گزاره‌هایی که از دریچۀ آن‌ها می‌توان به درک مناسبات اجتماعی نائل گشت. درستی این گزاره‌های استنتاجی ممکن است در نگاه نخست به همان سادگی قضایای بنیادین درک نشود. چنانکه در ریاضیات هم درستی «دو دو تا چهار تا» به‌سادگی درک می‌شود، اما درک گزاره‌های پیچیده‌تر نیاز به‌دقت و تلاش بسیار دارد.

نادیده گرفتن نظریۀ اقتصادیِ درست توسط اهالی علوم اجتماعی به معنای نادیده گرفتن بدیهیات عقلانی است. به‌جرئت می‌توان گفت که پذیرش بسیاری از دعاوی آنان منطقاً به معنی پذیرش این است که برای مثال می‌توان بیش از میزان تولید مصرف کرد. نزدیک ۱۵۰ سال تلاش جامعه‌شناسان کلاسیک و معاصر برای تبیین مسائل جوامع مدرن و صنعتی بدون درکی درست از مناسبات کاپیتالیستی در بهترین حالت ناقص خواهد بود. بدون شناخت کاپیتالیسم نمی‌توان آن روابط اجتماعی را که منجر به پیدایش جوامع «مدرن» شدند شناخت و بدون شناخت نظریۀ اقتصادی نمی‌توان کاپیتالیسم را شناخت. تازه با این فرض قابل‌بحث که کاپیتالیسم و جامعۀ مدرن را دو نام گوناگون برای پدیده‌ای یکسان ندانیم.

بیشتر بخوانید
خطاهای جامعه‌شناسی / بخش سوم: شناخت نادرست از مناسبات سرمایه‌داری

عدم شناخت سرمایه‌داری و رویکرد نادرست نسبت به آن جامعه‌شناسان را در انجام پروژۀ پژوهشی اصلی خودشان که همانا شناخت الگوهای نوپدید روابط اجتماعی در جوامع صنعتی و نهادهای ناشی از این الگوهاست با شکست روبه‌رو می‌کند. جامعه‌شناس و انسان‌شناس نیاز ضروری به درک عمیق نظریۀ اقتصادی و فاصله گرفتن از هیاهوی سوسیالیست‌ها دارد.