به گزارش اکوایران، کامالا هریس،  معاون رئیس‌جمهور ایالات متحده، در مناظره‌اش با دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور سابق این کشور، چندیدن بار تکرار کرد که ایالات متحده باید «مرگبار»ترین قدرت نظامی جهان باشد. با توجه وضعیت وخیم ژئوپولیتیک کنونی، این سخنی در خور بررسی است.

خلع سلاح در بحبوحه نبرد علیه غرب

به نوشته هال برندز، در بلومبرگ، جنگ روسیه علیه اوکراین، بخشی از نبردی بلند و تلخ علیه غرب است. افزایش توان نظامی چین و جمع‌آوری غذا و انرژی از این می‌گوید که رئیس‌جمهور شی جین‌پینگ کشورش را آمادۀ جنگ می‌کند. زرادخانه‌های هسته‌ای و موشکی کرۀ شمالی در حال افزایش است. ایران و متحدانش در خاورمیانه و مناطق دریایی همسایه مشغول فعالیتند. اما بیشتر به نظر می‌رسد که آمریکا به جای این‌که مثل عصر پیشاجنگ مشغول افزایش توان نظامی‌اش باشد، به سوی خلع سلاح حرکت می‌کند، در حالی که برای حفظ قدرت نظامی (ناکافی)اش مشکل دارد.

پنتاگون مشغول پروژه‌ای چند دهه‌ای برای مدرن‌سازی زرادخانۀ هسته‌ای ایالات متحده است -اساساً برای اطمینان یافتن از این مسئله که سلاح‌های هسته‌ای و نظام‌های تحویل سلاح ایالات متحده واقعاً کار می‌کنند. اما هر سه جنبۀ این مدرن‌سازی -نیروی بمب‌افکن، موشک‌های شلیک از زمین و زیردریایی‌های شلیک موشک بالستیک- از لحاظ بودجه مشکل دارند. ایالات متحده در تلاش است انبارهای موشکی و دیگر زیرساخت‌های حیاتی‌اش را به روز کند.

در سال‌های پیش رو، آمریکا شدیداً تحت فشار خواهد بود تا زرادخانه‌اش را کوچک نگه دارد، در زمانی که شاید به سلاح‌های هسته‌ای بیشتری نیاز داشته باشد تا از این طریق بتواند در جهانی که نیروهای روسیه و چین با او رقابت می‌کنند، بازدارندگی‌اش را حفظ کند.

ارتش آمریکا ناو آیزنهاور

نیروهای متعارف ایالات متحده هم از مشکلات مشابهی رنج می‌برند. نیروی دریایی دارد هفده کشتی پشتیبانی تدارکاتش را بازنشسته می‌کند و به عبارتی بر نیروی دریایی‌اش فشار می‌آورد که کوچک‌تر از آن است که بتواند مأموریتی جهانی انجام دهد. نیروی دریایی برای حفظ سلطۀ دریایی‌اش بر چین نیازمند زیردریایی‌های هسته‌ای تهاجمی بیشتری است اما با توجه به کمبودهای ناشی از صنعت کشتی‌سازی فرسوده، برای حفظ کشتی‌های موجودش هم مشکل دارد.

اوضاع قرار است بدتر هم بشود. بسیاری از کشتی‌ها، زیردریایی‌ها و هواپیماهای عصر رونالد ریگان یا به سن بازنشستگی نزدیک می‌شوند یا از آن سن گذشته‌اند. در بسیاری از موارد، جایگزین‌های آنها تا پیش از دهۀ 2030 در دسترس نخواهند بود. مفاهیم جنگ خلاقانه‌ای که نیروهای نظامی برای جنگی شدید با چین مطرح می‌کنند -مانند استخدام رزم چابک نیروی هوایی یا عملیات‌های چند حوزه‌ای ارتش- هم برای بالغ شدن نیازمند زمان بیشتری هستند. به این ترتیب، در اواخر دهۀ 2020، گسستی در قدرت آتش ایالات متحده به وجود خواهد آمد؛ دقیقاً همان زمانی که نظامیان چینی آماده می‌شوند به تایوان حمله کنند.

 دوراهی‌های خطرناک و انتخاب‌های دردناک واشنگتن

در حالی که بودجۀ نظامی آمریکا دارد به سالی یک تریلیون دلار نزدیک می‌شود، به نظر عجیب است که آمریکا از لحاظ نظامی کم بیاورد. اما نباید اینطوری به ماجرا نگاه کرد.

ایالات متحده تقریباً 3 درصد از تولید ناخالص داخلی‌اش را صرف دفاع می‌کند -که از زمان جنگ جهانی دوم به این سو هرگز اینقدر پایین نبوده است. بخش زیادی از این پول -بر اساس برخی تخمین‌ها، حدود نیمی از آن- خرج هزینه‌های کارکنان می‌شود که با توجه به دشوارتر شدن استخدام نیروهای سلسله مراتب نظامی، ممکن است بیشتر هم بشود. فرایند دست و پا گیر و پرهزینۀ خرید، ادغام ظرفیت‌های تازه را به تعویق می‌اندازد. و از آنجا که ایالات متحده قدرتی جهانی است، نیروهایش در مناطق بسیاری گسترده شده‌اند، در حالی که اصولاً روسیه یا چین می‌توانند روی فقط یکی تمرکز کنند- به ترتیب، اروپا و اقیانوس آرام.

جنگ هسته‌ای

نتیجه، مجموعه‌ای از دوراهی‌های خطرناک است. پنتاگون انتخاب‌های دردناکی بین مدرن‌سازی هسته‌ای و متعارف دارد -حتی با اینکه ضعف در حوزۀ دوم، می‌تواند تنش‌زایی فاجعه‌بار در حوزۀ اول را محتمل‌تر کند. نیروهای نظامی پول لازم را برای بردن جنگی که از یک دهه پیش در حال شکل‌گیری است، ندارند و در عین حال، زرادخانه را برای درگیری‌هایی پر می‌کنند که ممکن است هر لحظه رخ دهند: استراتژی دفاعی ایالات متحده بین رقابت با حاصل جمع صفر زمان حال و آینده کوچک می‌شود.

بازنده جنگ ابرقدرت‌های آینده

این گزارش دو حزبی کمیسیون استراتژی دفاع ملی هشدار می‌دهد که ممکن است ایالات متحده در جنگ ابرقدرتی بعدی بازنده شود، شاید به دلیل تمام شدن مهمات حیاتی پس از چند روز یا ناتوانی در جایگزین کردن کشتی‌ها، هواپیماها و دیگر ظرفیت‌هایی که ممکن است در چنین درگیری مقیاس بالایی به کار بیایند. سناتور راجر ویکر از اعضای کمیتۀ نیروهای مسلح سنا می‌گوید که برای بازگرداندن حاشیۀ امنیت، هزینه‌های دفاعی باید به 5 درصد از تولید ناخالص داخلی برسند.

با توجه به استانداردهای کنونی، این عدد دلهره‌آور به نظر می‌آید، اگرچه کمتر از صرف هفت و نیم درصد تولید ناخالص داخلی برای هزینه‌های دفاعی طی جنگ سرد، شش درصد از تولید ناخالص داخلی طی آماده‌سازی پس از حملۀ شوروی به افغانستان یا چهارده درصد از هزینۀ تولید ناخالص داخلی پس از جنگ کره است. برای چنین افزایشی، اگر قصد این نباشد که بدهی ملی را حتی از این هم بیشتر کرد، باید مالیات‌ها را افزایش داد، مزایا را کاهش داد یا هر دو -بستۀ سمّی سیاسی که نه هریس از آن حمایت می‌کند و نه ترامپ.

اما الگوی تاریخ این است که ایالات متحده فقط زمانی حواسش به دفاع جلب می‌شود که شوک استراتژیکی به آن وارد شود -به کره و افغانستان فکر کنید، یا حتی پرل هاربر و یازده سپتامبر- که نشان دهد دشمنانش چقدر «مرگبار» شده‌اند. بدین ترتیب، می‌توان حدس زد، اگر مشکل بزرگ‌تری گریبان‌گیر آمریکا نشود، سقوطش به ورشکستگی نظامی، یک روز، به وقوع خواهد پیوست.