فیلسوف نیستی؛ نقد سه جانبه بر اندیشههای ژان پل سارتر
ژان پل سارتر در ایران چهرهای شناخته شده است که علاقهمندان زیادی یافته است، اما نقدهای نوشته شده بر سارتر کمتر در ایران خوانده شدهاند. سه اندیشمند بزرگ بر آثار و اندیشههای سارتر نقدهایی جدی نوشتهاند. رمون آرون، راجر اسکروتن و آلبر کامو از سه زاویه متفاوت سارتر را نقد کردهاند.
ژان پل سارتر، چهره شاخص اگزیستانسیالیسم فرانسوی و روشنفکر چپگرای قرن بیستم، با آثار فلسفی و سیاسیاش تأثیری ژرف بر اندیشه و فرهنگ مدرن گذاشت.
از مهمترین وجوه انتقادها به سارتر، موضعگیریهای سیاسی او در قبال رژیمهای تمامیتخواه بود. سارتر در دهههای ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰، بارها از رژیمهایی چون شوروی، چین مائوئیستی و کوبای فیدل کاسترو دفاع کرد؛ حمایتهایی که از دید منتقدان، ریاکارانه و برخلاف ادعای آزادیخواهانه او بود.
سارتر با نگاهی اگزیستانسیالیستی به سیاست، اعتقاد داشت که انسان باید آزادانه در برابر بیعدالتی موضع بگیرد و خود را متعهد به «درگیر شدن» بداند. این تعهد سیاسی او را به حمایت از جنبشهای چپگرا در الجزایر، ویتنام و کشورهای آمریکای لاتین کشاند و در عین حال، نوعی همدلی آشکار با حکومتهای انقلابی مانند شوروی، کوبا و چین مائوئیستی در او پدید آورد. سارتر در این حمایتها بر این باور بود که این دولتها گرچه ناقص و حتی سرکوبگرند، اما در مسیر برپایی عدالت تاریخی و رهایی تودهها از استثمار سرمایهداری گام برمیدارند.
با این حال، مواضع او همواره توأم با نوعی دوگانگی بود: از یک سو در گفتارهایش بر آزادی فردی و مسئولیت انسان تأکید میکرد، اما از سوی دیگر، از نظامهایی دفاع میکرد که آزادی را سرکوب میکردند. او در جریان سفرش به کوبا در سال ۱۹۶۰ از انقلاب کوبا به رهبری فیدل کاسترو تمجید کرد و رژیم مائو را «مدرنترین تجربهی سیاسی قرن بیستم» خواند. در قبال اتحاد جماهیر شوروی نیز از محکومکردن صریح جنایات استالینی اجتناب ورزید. این پارادوکس باعث شد منتقدانی چون رمون آرون و آلبر کامو، او را به چشم یک «توجیهگر توتالیتاریسم» ببینند که شعار آزادی سر میدهد، اما چشم بر واقعیات سرکوب میبندد.
رمون آرون، فیلسوف فرانسوی، در کتاب «افیون روشنفکران»، با اشاره به این نکته مینویسد:
«آنکه مدعی آزادی است اما چشمان خود را بر اردوگاههای کار اجباری میبندد، یا دروغ میگوید یا خود را فریب میدهد.»
رمون آرون
افیون روشنفکران
آرون در کتاب «افیون روشنفکران»، با طعنه به روشنفکرانی چون سارتر، آنان را متهم میکند که کمونیسم را با نوعی ایمان دینی جایگزین کردهاند. به عقیده آرون، سارتر با وجود اطلاع از سرکوب در شوروی و فجایع انقلاب فرهنگی چین، با نوعی «توجیهگری اخلاقی» از این حکومتها دفاع میکرد.
این کتاب نقدی تند و بنیادین بر رفتار و اندیشهی سیاسی روشنفکران چپگرای فرانسه، بهویژه پس از جنگ جهانی دوم است. آرون در این کتاب با طعنه به مارکس که دین را «افیون تودهها» میخواند، استدلال میکند که ایدئولوژیهای چپگرایانه، بهویژه کمونیسم شوروی، به «افیون روشنفکران» بدل شدهاند. او نشان میدهد چگونه بسیاری از متفکران و نویسندگان فرانسوی، با نادیدهگرفتن واقعیتهای سرکوب، خشونت و دروغ در کشورهای کمونیستی، به توجیهگر نظامهایی بدل شدهاند که دقیقاً ضد ارزشهایی هستند که مدعی دفاع از آنها بودند. آرون روشنفکرانی مثل سارتر را متهم میکند که بیش از آنکه حقیقتجو باشند، در پی نوعی ایمان سیاسیاند و در این مسیر، اخلاق، عقلانیت و آزادی را قربانی توهم عدالت میکنند.
احمقها، شیادان و هوچیها
کتاب «احمقها، شیادان و هوچیها: روشنفکران چپ نو» نوشته راجر اسکروتن، نقدی گزنده و بیپرده بر گروهی از روشنفکران چپگرای اروپایی است که بهزعم او، با زبانی مبهم و تئوریهای انتزاعی، از نظامهای سرکوبگر سوسیالیستی و مارکسیستی دفاع کردهاند. اسکروتن در این اثر، چهرههایی چون ژان پل سارتر، میشل فوکو، لویی آلتوسر، اریک هابسبام، ژاک دریدا، اسلاوی ژیژک، آنتونیو گرامشی و آلن بدیو را به باد انتقاد میگیرد و آنها را متهم میکند که با بازی با کلمات و بیاعتنایی به واقعیتهای تاریخی، بیشتر در خدمت قدرت ایدئولوژیک بودهاند تا حقیقت. از نگاه اسکروتن، این روشنفکران با ادعای نقد قدرت، خود به ابزار توجیه سلطه بدل شدهاند و نفوذ آنها در دانشگاهها و فضای عمومی، به گسترش نسبیگرایی فکری، انکار حقیقت و تخریب سنتهای عقلانی و اخلاقی غرب انجامیده است.
راجر اسکروتن، فیلسوف انگلیسی، در فصل چهارم کتاب «احمقها، شیادان و هوچیها: روشنفکران چپ نو» که عنوان «آزادی در فرانسه: سارتر و فوکو» را دارد، مینویسد:
«سارتر قربانی شیفتگی به انقلاب بود؛ نوعی ایمان کور به تغییر که چشم او را بر حقیقت بست. او به جای آنکه متفکر آزادی باشد، تبدیل شد به مبلغ سرکوب به نام آزادی.»
افیون روشنفکران نوشته رمون آرون - متفکران چپ نو نوشته راجر اسکروتن
فیلسوف نیستی
سارتر در کتاب «هستی و نیستی» مفهوم «آزادی رادیکال» را مطرح میکند؛ آزادیای که در آن انسان مسئول همهی انتخابهای خویش است. اما در عمل، سارتر خود را از مسئولیتهای اجتماعی مبرا میدانست و با توجیه سرکوب، به «فلسفهی آزادی» خیانت کرد.
آرون در کتاب خاطرات مینویسد:
«سارتر آزادی را میستود اما از آن بهمثابه ابزاری برای نفی مسئولیت بهره میبرد. او حتی میپذیرفت که آزادی میتواند به خفقان ختم شود؛ مشروط بر آنکه خفقان از جانب چپ اعمال شود.»
راجر اسکروتن نیز در مقالهای با عنوان «سارتر: فیلسوف نیستی» تأکید میکند که اگزیستانسیالیسم سارتر، بیش از آنکه تعهدی اخلاقی پدید آورد، بهانهای برای بیعملی یا بدتر از آن، همکاری با قدرتهای سرکوبگر فراهم کرد:
«سارتر، که میکوشید با فریادهای بیپایان از آزادی دفاع کند، در نهایت خود را به منجیگری سیاسی سپرد که خطرناکتر از هر چیز بود.»
ژان پل سارتر و آلبر کامو
آلبر کامو: وجدان بیدار در برابر توجیهگر دیکتاتورها
نمیتوان به نقدهایی که بر سارتر نوشته شده پرداخت و به مجادلات او با کامو اشاره نکرد. شکاف میان سارتر و کامو، یکی از نقاط عطف در تاریخ روشنفکری فرانسه است. در سال ۱۹۵۲، کامو با انتشار کتاب انسان طاغی، نقدی عمیق بر توتالیتاریسم مارکسیستی وارد کرد و در برابر مشروعسازی خشونت بهنام عدالت ایستاد. این اثر، مورد انتقاد تند سارتر و مجلهی مدرن تایمز قرار گرفت و به قطع رابطهی این دو منجر شد.
کامو در این کتاب نوشت:
«آنکس که به نام عدالت، آزادی را قربانی میکند، در نهایت نه عدالت خواهد داشت و نه آزادی.»
در پاسخ به این نقد، سارتر با موضعی خشمگینانه و طردگرایانه، کامو را متهم به بیعملی و اخلاق بورژوایی کرد. اما این واکنش، برای افکار عمومی نمونهای از عدم تحمل سارتر در برابر دیدگاههای مستقل و وجدانهای اخلاقی بود.
راجر اسکروتن
اسکروتن در روشنفکران چپ نو مینویسد:
«کامو وجدان بیدار بود و سارتر مبلغ انقلاب. یکی حقیقت را جستوجو میکرد، دیگری قدرت را توجیه مینمود.»
راجر اسکروتن بهشدت با سبک نوشتاری و زبان مبهم سارتر مخالف است. او معتقد بود که پیچیدگی زبان فلسفی سارتر، نه از عمق، بلکه از فقدان شفافیت و وضوح نشأت میگیرد. به تعبیر اسکروتن:
«خواندن سارتر همچون گام برداشتن در مه است. جملات بلند، پرطمطراق و اغلب بینتیجه، خواننده را خسته میکند بدون آنکه روشنی ببخشد.»
آرون نیز در نقدی بر کتاب «هستی و نیستی» گفته بود:
«آنچه در فلسفهی سارتر «رادیکالیسم وجودی» خوانده میشود، در واقع نوعی انزواگرایی انتزاعی است؛ گویی انسان، موجودی تهی از تاریخ و جامعه است.»
ژان پل سارتر و سیمون دوبوار
روشنفکر بهمثابه پیامبر
اسکروتن در نقدی روانشناختی، سارتر را یک «پیامبر سکولار» میداند؛ کسی که بهدنبال نجات بشر است اما خود در تناقضات اخلاقی و ذهنی گرفتار آمده است. به عقیده اسکروتن، سارتر نه یک فیلسوف منضبط، بلکه یک واعظ سیاسی است:
«او نمیخواست به تفکر بپردازد، میخواست هدایت کند. اما کسی که میخواهد هدایت کند بدون آنکه پاسخگو باشد، خطری برای عقلانیت عمومی است.»
سارتر چهرهای پیچیده و چندوجهی است؛ فیلسوفی که در عین حال شاعر، نویسنده، فعال سیاسی و نظریهپرداز آزادی بود. اما در نگاه رمون آرون و راجر اسکروتن، این وجوه گوناگون نه نشانهی عمق، بلکه بازتاب نوعی سردرگمی فکری و ناتوانی در پذیرش مسئولیت بود.
آرون مینویسد:
«اگر آزادی را بدون قانون، و انقلاب را بدون حقیقت بخواهیم، حاصل آن فاجعه است. سارتر این فاجعه را به چشم خود دید، اما از آن نگفت.»
تیتر یک در اکوایران
پربینندهترینها
-
3 سناریوی پوتین در معامله با ترامپ؛ فاجعه اوکراین در راه است؟
-
عزیزی: زمان و مکان مذاکرات جدید با آمریکا تعیین نشده است/ گروسی به ایران نمیآید
-
پنج استاندار برتر کشور در حوزه اقتصادی معرفی شدند
-
پل ترامپ و دیپلماسی تهران و مسکو: بازی جدید قدرت در قلب کریدور زنگزور
-
شرط ایران برای پذیرش محدودیتهای هستهای
-
تخریب بیش از ۱۲ ساختمان در ترکیه در پی زلزله قوی ۶.۱ ریشتری
-
عرضه 5 خودرو وارداتی در بورس کالا
-
واکنش دولت ایران به توافق صلح آذربایجان و ارمنستان
-
بابک زنجانی؛ بدهکار بزرگ یا تاجر فیک؟