تعطیلی‌های مکرر تهران، چه به بهانه آلودگی هوا و چه به دلیل ناتوانی در مدیریت منابع انرژی، به پدیده‌ای آشنا و نماد ناکارآمدی سیاست‌گذاری‌های کلان کشور تبدیل شده است. این تعطیلی‌ها که گاه با هدف حفظ سلامت عمومی یا کاهش فشار بر زیرساخت‌ها اعمال می‌شوند، در نگاه نخست اقدامی منطقی به نظر می‌رسند، اما با نگاهی عمیق‌تر می‌توان دریافت که این تصمیمات نه تنها بحران‌ها را کاهش نمی‌دهند، بلکه خود به عاملی برای تعمیق مشکلات ساختاری بدل شده‌اند.

نگاهی به تاریخچه تعطیلی‌ها در تهران

تعطیلی‌های تهران اولین بار در دهه ۱۳۷۰ و عمدتاً به دلیل آلودگی هوا اعمال شدند. در آن زمان، مشکلات ناشی از فعالیت صنایع سنگین، فرسودگی ناوگان حمل‌ونقل عمومی و استفاده گسترده از سوخت‌های فسیلی، چالش‌های بزرگی برای شهر تهران ایجاد کرده بود. اما با گذشت زمان و افزایش جمعیت شهری، این مشکلات پیچیده‌تر شد. از سوی دیگر، بحران‌های انرژی نیز به این معادله اضافه شدند و در دهه‌های اخیر، تعطیلی‌ها به بهانه کمبود برق و گاز در تابستان‌ها و زمستان‌ها نیز رایج شد. این تعطیلی‌ها در واقع تنها راهکاری موقتی برای تعویق انداختن مشکلات بودند و هیچ‌گاه به حل ریشه‌ای بحران‌ها منجر نشدند.

این تعطیلی‌ها، در ظاهر، به سود دو ضلع مثلث دولت-کارمند-کارآفرین است:

-دولت: با این تعطیلی‌ها، به‌راحتی از مسئولیت مستقیم در برابر بحران‌ها شانه خالی می‌کند و با اتخاذ تصمیماتی موقتی، از مواجهه با مشکلات ساختاری گریزان است. 

- کارمند: با وجود تعطیلی، همچنان حقوق خود را دریافت می‌کند و این تصمیمات را فرصتی برای استراحت می‌بیند.

اما ضلع سوم این معادله، یعنی کارآفرینان و صاحبان کسب‌وکارهای خصوصی، بزرگ‌ترین بازنده این تصمیمات هستند. تعطیلی‌های مکرر باعث اختلال در چرخه تولید، زنجیره تأمین و خدمات می‌شود. کاهش درآمدها و افزایش هزینه‌های عملیاتی، به ویژه برای کسب‌وکارهای کوچک و متوسط، تبعات جبران‌ناپذیری به دنبال دارد.

در حالی که این تعطیلی‌ها در ظاهر به نفع دولت و کارمندان است، در واقع، به ضرر همه طرف‌ها تمام می‌شود، دولت با کاهش بهره‌وری اقتصادی و رشد نارضایتی عمومی، اعتبار خود را از دست می‌دهد.

کارمند با تضعیف بخش خصوصی، امنیت شغلی خود را در بلندمدت به خطر می‌اندازد و انگیزه کارآفرین  با افزایش هزینه‌ها و کاهش سودآوری، برای توسعه کسب‌وکار از بین می‌رود.

دولت فربه و تعطیلی بی‌اثر

یکی از ابعاد تلخ این تعطیلی‌ها، نقش پررنگ دولت در ایجاد و ادامه این وضعیت است. دولت با بدنه‌ای بزرگ و ناکارآمد، نشان داده که حتی در زمان تعطیلی نیز تأثیر محسوسی بر امور کشور ندارد. این واقعیت که تعطیلی دستگاه‌های دولتی هیچ تغییری در زندگی روزمره مردم ایجاد نمی‌کند، نشان‌دهنده ناکارآمدی عمیق این ساختار است. سوال اصلی این است که اگر دستگاه‌های دولتی حتی در حالت عادی هم تأثیری در بهبود شرایط ندارند، چرا بخش قابل‌توجهی از منابع کشور صرف نگهداری این ساختار می‌شود؟

برای پایان دادن به این چرخه معیوب، باید به جای تصمیمات کوتاه‌مدت، به سراغ راه‌حل‌های بنیادین رفت:

کاهش وابستگی به سوخت‌های فسیلی: سرمایه‌گذاری در انرژی‌های پاک و بهبود کیفیت حمل‌ونقل عمومی، می‌تواند از آلودگی هوا بکاهد.

مدیریت کارآمد منابع انرژی: به جای خاموشی‌ها و تعطیلی‌های مکرر، باید زیرساخت‌های انرژی کشور بازنگری و بهینه شوند.

حمایت از بخش خصوصی: ارائه تسهیلات و کاهش فشارهای مالیاتی و بوروکراتیک بر کسب‌وکارها، می‌تواند به تقویت ستون فقرات اقتصاد کمک کند.

کوچک‌سازی بدنه دولت: کاهش هزینه‌های غیرضروری و افزایش بهره‌وری، اعتماد عمومی به دولت را بازمی‌گرداند.

تعطیلی‌های مکرر تهران، نه راه‌حلی برای مدیریت بحران، بلکه نمادی از بحران مدیریت هستند. این تعطیلی‌ها، که به ظاهر تصمیماتی موقت و ضروری‌اند، در واقع نمایانگر مشکلات عمیق‌تر و ساختاری‌ترند. دولت، کارمندان و کارآفرینان، همگی در یک چرخه معیوب قرار دارند که در آن هیچ‌کس برنده نیست. 

اگر به جای پرداختن به علائم، به سراغ درمان ریشه‌ای بیماری نرویم، این چرخه همچنان ادامه خواهد یافت. زمان آن رسیده است که از تصمیمات کوتاه‌مدت فاصله بگیریم و با اصلاح ساختارها، راهی پایدار برای آینده‌ای بهتر پیدا کنیم.